پایگاه اطلاع رسانی استاد معظم سید صائب هاشمی نسب «دام ظله»

نور شریعت ( محلی برای نشر آراء فقهی و اصولی، مباحث درسی و تألیفات علمی)

پایگاه اطلاع رسانی استاد معظم سید صائب هاشمی نسب «دام ظله»

نور شریعت ( محلی برای نشر آراء فقهی و اصولی، مباحث درسی و تألیفات علمی)

پایگاه اطلاع رسانی استاد معظم سید صائب هاشمی نسب «دام ظله»


۱۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «آیت الله سید صائب هاشمی نسب» ثبت شده است

 ولایت امیر المومنین علی (علیه السلام ): تجلی توحید و ضرورت ایمان

شارح حدیث: استاد معظم سید صائب هاشمی نسب«دام ظله»

حدیث نبوی منقول از پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) که می‌فرمایند: "یا علی! من جحد ولایتک جحد الله ربوبیته" (ای علی! هر کس ولایت تو را انکار کند، ربوبیت خداوند را انکار کرده است) از جمله روایاتی است که همواره مورد بحث و بررسی اندیشمندان و متکلمان اسلامی بوده است. این حدیث، با تأکید بر پیوند ناگسستنی بین ولایت امیرالمومنین علی (علیه السلام) و توحید الهی، نقش بنیادین امامت را در درک صحیح از ذات و صفات باری تعالی و نیل به کمال معنوی گوشزد می‌کند. در این مقاله، به بررسی ابعاد مختلف این حدیث شریف پرداخته و با استناد به آیات قرآن کریم، روایات معتبر، و استدلالات عقلی، به تبیین ارتباط وثیق ولایت امیرالمومنین علی (علیه السلام) با توحید و ضرورت ایمان به آن در راستای تحقق عبودیت خالصانه می‌پردازیم.

درک مفهوم "ولایت" در این حدیث، کلید فهم ارتباط آن با توحید است. ولایت در لغت به معنای قرب، دوستی، سرپرستی و اختیار است. در اصطلاح اسلامی، ولایت، فراتر از یک دوستی ساده، به معنای پذیرش امام به عنوان راهنما، رهبر و الگوی تمام‌عیار در تمام شئون زندگی است. به عبارت دیگر، ولایت، پذیرش حاکمیت الهی از طریق نمایندگان منصوب او بر روی زمین است. این نمایندگان، کسانی هستند که به واسطه علم، عصمت و عدالت خود، قادر به تبیین صحیح دین، هدایت جامعه و اجرای احکام الهی هستند.

انکار ولایت امیرالمومنین علی (علیه السلام) به معنای انکار امامت و در نتیجه، انکار هدایت الهی است. اگر خداوند متعال، بعد از رسول اکرم (صلی الله علیه وآله)، کسی را به عنوان راهنما و ولی تعیین نکرده باشد، پس چگونه می‌توان به درستی به دین عمل کرد و از گمراهی در امان ماند؟ اگر امامت و ولایت از ارکان دین نباشد، پس چرا خداوند در قرآن کریم، به اطاعت از "اولی الامر" (نساء: 59) امر فرموده است؟ این اولی الامر، کسانی جز امامان معصوم (علیهم السلام) نیستند که خداوند آنها را برای هدایت بندگانش برگزیده است.

از سوی دیگر، توحید، اساس و جوهره دین اسلام است. توحید به معنای یگانگی خداوند در ذات، صفات و افعال است. موحد واقعی، کسی است که تنها خدا را خالق، رازق و مدبر هستی می‌داند و تنها به او توکل و امید دارد. او در تمام شئون زندگی خود، تسلیم محض اراده الهی است و هیچ کس و هیچ چیز را شریک خداوند قرار نمی‌دهد.

ارتباط بین ولایت امیرالمومنین علی (علیه السلام) و توحید، در این نکته نهفته است که ولایت، راهی برای شناخت صحیح خداوند و تحقق توحید ناب است. امام علی (علیه السلام) به عنوان مظهر اتم و اکمل صفات الهی، تجلی‌گاه توحید در عالم خلقت است. شناخت امام علی (علیه السلام) و پیروی از او، راهی است برای شناخت خداوند و دوری از شرک. امام علی (ع) در نهج البلاغه، خود را به عنوان "آیة الله الکبری" و "سبیل الله الواضح" معرفی می‌کند. این تعابیر نشان می‌دهد که امام علی (علیه السلام) نه تنها یک شخصیت تاریخی، بلکه یک نماد و علامت الهی است که هدایت‌گر به سوی حقیقت و توحید است.

انکار ولایت امیرالمومنین علی (علیه السلام) در واقع، انکار این نماد و علامت الهی است. کسی که از پذیرش امام علی (علیه السلام) به عنوان راهنما و الگو سر باز می‌زند، در واقع از پذیرش هدایت الهی روی برمی‌گرداند. او با این کار، راه را بر خود برای شناخت صحیح خداوند و تحقق توحید ناب می‌بندد. انکار ولایت امیرالمومنین علی (علیه السلام) به مثابه انکار نوری است که خداوند برای هدایت بندگانش فرستاده است. در این صورت، انسان در تاریکی جهل و گمراهی سرگردان می‌ماند و نمی‌تواند به حقیقت توحید دست یابد.

علاوه بر استدلالات عقلی، آیات قرآن کریم نیز بر اهمیت ولایت و نقش آن در تحقق توحید تأکید می‌کنند. آیه ولایت (مائده: 55) به صراحت، ولایت امیرالمومنین علی (علیه السلام) را بعد از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) به عنوان امری الهی اعلام می‌کند. خداوند در این آیه می‌فرماید: "إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ" (سرپرست و دوست شما تنها خداست و پیامبر او و مؤمنانی که نماز را برپا می‌دارند و در حال رکوع زکات می‌دهند). بر اساس روایات معتبر و تفاسیر شیعه و سنی، این آیه در شأن امام علی (علیه السلام) نازل شده است، زمانی که ایشان در حال رکوع، انگشتر خود را به فقیر بخشیدند. این آیه، ولایت امیرالمومنین علی (علیه السلام) را به عنوان امری الهی و مکمل ولایت خداوند و رسول اکرم (صلی الله علیه وآله) معرفی می‌کند.

آیه اکمال (مائده: 3) نیز اهمیت ولایت را در تکمیل دین و اتمام نعمت الهی نشان می‌دهد. خداوند در این آیه می‌فرماید: "الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دِیناً" (امروز دین شما را کامل کردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم و اسلام را به عنوان دین برای شما پسندیدم). بر اساس روایات، این آیه در روز غدیر خم و پس از نصب امام علی (علیه السلام) به عنوان ولی و جانشین پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) نازل شده است. این آیه نشان می‌دهد که دین اسلام بدون پذیرش ولایت امیرالمومنین علی (علیه السلام) کامل نمی‌شود و نعمت الهی بر بندگان تمام نمی‌گردد.

در نتیجه، حدیث شریف "یا علی! من جحد ولایتک جحد الله ربوبیته" بیانگر ارتباط وثیق بین ولایت امیرالمومنین علی (علیه السلام) و توحید الهی است. انکار ولایت امیرالمومنین علی (علیه السلام) به معنای انکار امامت و در نتیجه، انکار هدایت الهی است. ولایت امیرالمومنین علی (علیه السلام) راهی برای شناخت صحیح خداوند و تحقق توحید ناب است. آیات قرآن کریم نیز بر اهمیت ولایت و نقش آن در تکمیل دین و اتمام نعمت الهی تأکید می‌کنند. بنابراین، ایمان بهولایت امیرالمومنین علی (علیه السلام)نه تنها یک اعتقاد شیعی، بلکه یک ضرورت برای تحقق عبودیت خالصانه و رسیدن به کمال معنوی است. پذیرش ولایت امیرالمومنین علی (علیه السلام) به معنای پذیرش حاکمیت الهی و تسلیم در برابر اراده او در تمام شئون زندگی است و این همان جوهره توحید و ایمان راستین است.

شیخ محمد سبحانی

غدیر خم و ولایت امیرالمؤمنین علیه‌السلام در منابع اهل سنت: بررسی موردی حدیث غدیر در «مستدرک حاکم نیشابوری»

واقعه غدیر خم، به عنوان یکی از نقاط عطف و حساس تاریخ اسلام، همواره موضوع بحث و بررسی در میان مذاهب مختلف اسلامی بوده است. این واقعه، که در آن پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) حضرت علی (علیه‌السلام) را به عنوان مولای مومنان معرفی نمودند، از اهمیت بسزایی در شکل‌گیری باورهای شیعیان برخوردار است. اما اهمیت این واقعه تنها محدود به دیدگاه شیعیان نبوده و در منابع و میراث مکتوب اهل سنت نیز بازتاب گسترده‌ای داشته است. در این میان، نقل روایات مربوط به غدیر در کتب حدیثی و تاریخی اهل سنت، گواه بر این مدعاست.

در اینجا به بررسی یکی از مهم‌ترین این نقل‌ها، یعنی حدیث غدیر در کتاب «مستدرک علی الصحیحین» اثر حاکم نیشابوری، دانشمند برجسته اهل سنت در قرن چهارم هجری، می‌پردازیم.

حاکم نیشابوری، ابوعبدالله محمد بن عبدالله الضبی النیسابوری الشافعی، از محدثان، مورخان و فقهای بنام اهل سنت در قرن چهارم هجری است. او کتاب «مستدرک علی الصحیحین» را با هدف جمع‌آوری احادیثی که به نظر او بر شرایط احادیث صحیح بخاری و مسلم منطبق بودند، تألیف نمود. اعتبار این کتاب در میان علمای اهل سنت متغیر است؛ برخی آن را به دلیل وجود احادیث ضعیف مورد انتقاد قرار داده‌اند و برخی دیگر، با در نظر گرفتن دقت و وسعت دانش حاکم نیشابوری، آن را مورد توجه و استفاده قرار می‌دهند. با این حال، نمی‌توان منکر جایگاه این کتاب به عنوان یکی از منابع مهم حدیثی اهل سنت گردید.

حدیث غدیر در «مستدرک حاکم» در جلد سوم، صفحه 613 نقل شده است. متن روایت، با اشاره به حضور پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در غدیر خم در روزی بسیار گرم، آغاز می‌شود. سپس به حمد و ثنای خداوند از سوی حضرت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و پرسش ایشان از مردم درباره اینکه چه کسی نسبت به آنان از خودشان اولی‌تر است، اشاره می‌گردد. پاسخ مردم، مبنی بر اینکه خداوند و رسول او داناترند، فضای مناسبی را برای اعلام ولایت امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) فراهم می‌سازد. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) پس از تأیید برتری خود نسبت به مؤمنان، این جمله کلیدی را بیان می‌فرمایند: "هر که من مولای او هستم پس علی مولای اوست."

اهمیت این روایت در «مستدرک حاکم» از چند جهت قابل بررسی است. اولاً، نقل این حدیث در کتابی که هدف آن جمع‌آوری احادیث صحیح و مطابق با معیارهای بخاری و مسلم است، نشان‌دهنده اعتقاد حاکم نیشابوری به صحت این روایت است. این مسئله، به خودی خود، نشانگر اهمیت و اعتبار واقعه غدیر در نزد این عالم برجسته اهل سنت است. ثانیاً، متن حدیث، با صراحت، بر مسئله ولایت و سرپرستی حضرت علی (علیه‌السلام) بر مومنان تأکید می‌کند. هرچند که تفسیر واژه "مولا" در این حدیث، همواره مورد اختلاف میان شیعه و سنی بوده است، اما وجود چنین نقلی با این صراحت در یکی از منابع معتبر اهل سنت، نشان‌دهنده اهمیت این واژه و دلالت‌های احتمالی آن است.

بررسی و تحلیل این حدیث در «مستدرک حاکم» و مقایسه آن با سایر نقل‌های موجود در منابع اهل سنت، می‌تواند به درک عمیق‌تری از دیدگاه اهل سنت نسبت به واقعه غدیر و مسئله ولایت امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) منجر شود. لازم به ذکر است که تفسیر و تحلیل این حدیث، نیازمند توجه به سیاق و قرائن موجود در روایت، و همچنین بررسی دیدگاه‌های مختلف علمای اهل سنت در این زمینه است.

در نهایت، می‌توان گفت که حدیث غدیر در «مستدرک حاکم نیشابوری»، نمونه‌ای بارز از بازتاب واقعه غدیر در میراث مکتوب اهل سنت است. این حدیث، به عنوان یکی از مستندات تاریخی و روایی، می‌تواند در گفتگوهای بین‌مذاهبی و تلاش برای ایجاد تفاهم و همدلی بیشتر میان مسلمانان، نقش مهمی ایفا کند. بررسی و تحلیل دقیق این گونه روایات، با رعایت اصول علمی و انصاف، می‌تواند به روشن شدن زوایای پنهان تاریخ اسلام و درک صحیح‌تر از وقایع مهم آن، کمک شایانی نماید. این امر، نه تنها به فهم بهتر گذشته منجر می‌شود، بلکه می‌تواند در ساختن آینده‌ای روشن‌تر و مبتنی بر احترام متقابل و تفاهم، مؤثر واقع شود.

 

بررسی و شرح توسط استاد معظم هاشمی نسب «دام ظله»

شیخ محمد سبحانی

✍️استاد معظم دکتر سید صائب هاشمی نسب «دام ظله»

مقوله‌ی اتصال پدیده‌ها به ظهور، به عنوان یک استراتژی تفسیری و تبیینی، همواره در طول تاریخ اندیشه مورد توجه و مناقشه بوده است.  این رویکرد، که ریشه در تفکرات مذهبی، اسطوره‌ای و حتی سیاسی دارد، غالباً سعی در پیوند دادن وقایع و تحولات جهان مادی با مفاهیم و رویدادهای  متعالی، پیشگویی شده یا منتسب به نیرویی ماورایی  دارد.  استدلال رایج در این زمینه، مبتنی بر  این ایده است که هیچ رویدادی اتفاقی نیست و هر پدیده‌ای نشانی و رمزی از  ظهور،  رستاخیز یا  تحقق  آرمان‌های  خاصی را  در خود دارد. در مقابل،  نگاهی انتقادی  این روش را نه تنها گمراه کننده، بلکه  حتی  نوعی  جهالت  تلقی می‌کند،  زیرا مانع از  شناخت عمیق و  علمی  واقعیت‌ها  شده  و  به  جای  تلاش  برای  فهم  علل  واقعی  پدیده‌ها،  به  تفسیرهای  سطحی  و  گاه  خرافی  روی  می‌آورد.

با تأمل در  ماهیت  این  دو  دیدگاه،  می‌توان  استدلال  کرد  که  اتصال  پدیده‌ها  به  ظهور،  به  تنهایی  نمی‌تواند  نشانه  آگاهی  باشد.  بلکه،  نحوه  استفاده  از  این  رویکرد  و  بستری  که  در  آن  به  کار  گرفته  می‌شود،  تعیین  کننده  جهت  گیری  آن  به  سمت  جهالت  یا  آگاهی  است.  در  صورتی  که  این  اتصال  بر  پایه  استدلال‌های  منطقی،  شواهد  مستند  و  تحلیل‌های  جامع  بنا  شود،  می‌تواند  به  درک  بهتری  از  پیچیدگی‌های  هستی  و  ارتباط  میان  ابعاد  مختلف  آن  منجر  شود.  اما  اگر  این  اتصال  بر  پایه  پیش  داوری‌ها،  تعصبات  ذهنی  و  فقدان  آگاهی  از  علل  واقعی  پدیده‌ها  صورت  گیرد،  بی‌تردید  به  بیراهه  کشیده  شده  و  به  تثبیت  و  تداوم  جهالت  کمک  خواهد  کرد.

به  عنوان  مثال،  در  طول  تاریخ،  بسیاری  از  فجایع  طبیعی  مانند  زلزله‌ها  و  سیل‌ها  به  عنوان  نشانه  خشم  الهی  یا  مجازات  گناهان  مردم  تفسیر  شده‌اند.  این  تفسیرها  نه  تنها  هیچ  کمکی  به  درک  علل  زمین‌شناختی  و  اقلیمی  این  حوادث  نکرده‌اند،  بلکه  مانع  از  اتخاذ  تدابیر  پیشگیرانه  و  کاهش  آثار  مخرب  آن‌ها  نیز  شده‌اند.  در  مقابل،  اگر  به  جای  تفسیرهای  خرافی،  به  مطالعه  علمی  علل  این  حوادث  بپردازیم  و  با  استفاده  از  دانش  و  فناوری،  به  مقابله  با  آن‌ها  برخیزیم،  می‌توانیم  از  تکرار  فجایع  مشابه  جلوگیری  کرده  و  از  جان  و  مال  مردم  محافظت  کنیم.

علاوه  بر  این،  اتصال  پدیده‌ها  به  ظهور،  می‌تواند  در  عرصه  سیاست  نیز  مورد  سوء  استفاده  قرار  گیرد.  حکومت‌ها  و  گروه‌های  ایدئولوژیک  اغلب  با  استفاده  از  این  روش،  سعی  در  توجیه  اقدامات  خود  و  تحمیل  نظرات  خود  به  جامعه  دارند.  آن‌ها  با  نسبت  دادن  رویدادهای  مختلف  به  اراده  الهی  یا  اهداف  والا،  می‌کوشند  مخالفان  خود  را  سرکوب  کرده  و  مردم  را  به  اطاعت  از  خود  وادار  سازند.  در  این  موارد،  اتصال  پدیده‌ها  به  ظهور،  نه  تنها  نشانه  آگاهی  نیست،  بلکه  ابزاری  برای  فریب  و  استثمار  است.

با  این  حال،  نمی‌توان  به  طور  کلی  منکر  ارزش  و  اهمیت  اتصال  پدیده‌ها  به  ظهور  شد.  در  واقع،  در  صورتی  که  این  اتصال  با  هدف  کشف  معنای  عمیق‌تر  زندگی،  ارتقای  ارزش‌های  انسانی  و  ایجاد  امید  و  انگیزه  در  مردم  انجام  شود،  می‌تواند  نقش  مثبتی  در  رشد  و  تعالی  فردی  و  اجتماعی  ایفا  کند.  به  عنوان  مثال،  اگر  یک  هنرمند  با  الهام  از  رویدادهای  تاریخی  یا  اجتماعی،  اثر  هنری  خلاقانه‌ای  خلق  کند  که  موجب  تأمل  و  تفکر  در  مخاطبان  شود،  می‌توان  گفت  که  اتصال  پدیده‌ها  به  ظهور،  در  این  مورد  به  آگاهی  و  شناخت  بیشتر  از  واقعیت‌ها  منجر  شده  است.

در  نتیجه،  می‌توان  گفت  که  اتصال  پدیده‌ها  به  ظهور،  به  تنهایی  نه  نشانه  جهالت  است  و  نه  نشانه  آگاهی.  بلکه،  این  نحوه  استفاده  از  این  رویکرد  و  بستری  که  در  آن  به  کار  گرفته  می‌شود،  تعیین  کننده  ارزش  و  اعتبار  آن  است.  اگر  این  اتصال  بر  پایه  استدلال‌های  منطقی،  شواهد  مستند  و  تحلیل‌های  جامع  بنا  شود،  می‌تواند  به  درک  بهتری  از  پیچیدگی‌های  هستی  و  ارتباط  میان  ابعاد  مختلف  آن  منجر  شود.  اما  اگر  این  اتصال  بر  پایه  پیش  داوری‌ها،  تعصبات  ذهنی  و  فقدان  آگاهی  از  علل  واقعی  پدیده‌ها  صورت  گیرد،  بی‌تردید  به  بیراهه  کشیده  شده  و  به  تثبیت  و  تداوم  جهالت  کمک  خواهد  کرد.  بنابراین،  لازم  است  که  همواره  با  نگاهی  انتقادی  و  محتاطانه  به  این  رویکرد  نگریسته  و  از  افتادن  در  دام  تفسیرهای  سطحی  و  خرافی  خودداری  کرد.  در  عین  حال،  نباید  منکر  ارزش  و  اهمیت  اتصال  پدیده‌ها  به  ظهور  در  صورتی  که  با  هدف  کشف  معنای  عمیق‌تر  زندگی،  ارتقای  ارزش‌های  انسانی  و  ایجاد  امید  و  انگیزه  در  مردم  انجام  شود،  شد.  در  نهایت،  تعادل  میان  نگاهی  علمی  و  تحلیلی  و  نگاهی  معنوی  و  تفسیری،  می‌تواند  به  درک  جامع‌تری  از  هستی  و  ارتباط  میان  ابعاد  مختلف  آن  منجر  شود.

شیخ محمد سبحانی

نقدی بر استشهاد آیت الله خوئی در مصباح الاصول: بررسی موثقه ابن بکیر و تأثیر سؤال سائل بر اطلاق جواب امام(علیه السلام)

 

برشی از تقریرات درس خارج اصول (قواعد فقهیه) استاد معظم هاشمی نسب«دام ظله»

 

آیت الله العظمی خوئی«رضوان الله تعالی علیه»، در اثر گرانقدر خود، مصباح الاصول، به نکته‌ای دقیق و بنیادین در مبحث اطلاق و تقیید اشاره می‌کنند و آن این است که سؤال سائل، به خودی خود، مانع از انعقاد اطلاق در جواب امام معصوم (علیه السلام) نمی‌شود. ایشان این مدعا را کاملاً متین و استوار می‌دانند. اما استشهادی که ایشان برای اثبات این مدعا به کار می‌برند، مورد بحث و مناقشه است. ایشان به موثقه ابن بکیر استناد می‌کنند و استدلال می‌نمایند که فقهاء، با وجود اینکه سؤال در این موثقه در خصوص لباسی از پوست روباه، قاقم و سنجاب بوده است، به اطلاق جواب امام تمسک کرده‌اند و آن را محدود به همان موارد خاص ندانسته‌اند. ایشان بیان می‌کنند که اگر سؤال، موجب تقیید جواب می‌شد، فقهاء نمی‌توانستند از عبارت "ما حرم علیک اکله فالصلاة فی کل شیء منه فاسد" در مواردی غیر از پوست حیوانات مذکور، مانند سایر حیوانات حرام گوشت، استفاده کنند.

در این مقاله، ضمن احترام به مقام شامخ آیت الله خوئی، به نقد استشهاد ایشان به موثقه ابن بکیر می‌پردازیم و نشان می‌دهیم که این موثقه نمی‌تواند شاهد مناسبی برای اثبات مدعای ایشان باشد. سپس، با تأکید بر درستی اصل مدعای آیت الله خوئی مبنی بر عدم تقیید اطلاق به واسطه سؤال سائل، دلایل دیگری برای اثبات این مدعا ارائه خواهیم داد.

اشکال بر استشهاد به موثقه ابن بکیر:

نکته اساسی که استشهاد آیت الله خوئی را با اشکال مواجه می‌کند، این است که در موثقه ابن بکیر، امام معصوم (علیه السلام) مستقیماً به سؤال ابن بکیر پاسخ نداده‌اند. بلکه، امام (علیه السلام) کتابی را ارائه می‌دهند که ادعا می‌شود املاء رسول الله (صلی الله علیه و آله) است. در آن کتاب، حکم کلی و عامی بیان شده است: "الصلاة فی وبر کل شیء حرام اکله فالصلاة فی وبره و شعره و جلده و بوله و روثه و الوانه و کل شیء منه فاسد."

این عبارت، به خودی خود، مسبوق به هیچ سؤالی نیست. یعنی، حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) این حکم را به صورت مستقل و بدون در نظر گرفتن سؤال خاصی بیان فرموده‌اند. بنابراین، نمی‌توان ادعا کرد که فقهاء در تمسک به اطلاق این روایت، در واقع به اطلاق جواب امام معصوم (علیه السلام) تمسک کرده‌اند که با سؤال خاصی مقید نشده باشد. بلکه، فقهاء به اطلاق حدیث نبوی تمسک کرده‌اند که اساساً مستقل از سؤال سائل بوده است.

به عبارت دیگر، در موثقه ابن بکیر، دو مرحله وجود دارد:

1.  مرحله سؤال: ابن بکیر از امام (علیه السلام) در مورد حکم نماز در لباسی از پوست حیوانات خاص (روباه، قاقم، سنجاب) سؤال می‌کند.

2.  مرحله جواب: امام (علیه السلام) به این سؤال پاسخ مستقیم نمی‌دهند، بلکه حدیثی از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) را ارائه می‌دهند که به صورت کلی، حکم نماز در هر چیزی از حیوان حرام گوشت را بیان می‌کند.

اشکال اینجاست که استشهاد آیت الله خوئی بر مرحله دوم (حدیث نبوی) متمرکز است، در حالی که بحث ایشان (تأثیر سؤال بر اطلاق جواب) مربوط به مرحله اول (سؤال ابن بکیر) است. حدیث نبوی، به دلیل عدم وجود سؤال پیشین، از موضوع بحث خارج است.

اثبات مدعای آیت الله خوئی با دلایل دیگر:

با وجود اشکال بر استشهاد به موثقه ابن بکیر، اصل مدعای آیت الله خوئی مبنی بر عدم تقیید اطلاق به واسطه سؤال سائل، کاملاً صحیح و مورد تأیید است. دلایل متعددی برای اثبات این مدعا وجود دارد که به برخی از آنها اشاره می‌شود:

1.  اصل ظهور کلام: اصل اولی در فهم کلام، این است که کلام به صورت مطلق و عام حمل شود، مگر اینکه قرینه‌ای قطعی بر تقیید یا تخصیص آن وجود داشته باشد. سؤال سائل، به خودی خود، نمی‌تواند قرینه‌ای قطعی بر تقیید اطلاق باشد. زیرا، ممکن است سائل به دلیل عدم آگاهی از حکم کلی، از مورد خاصی سؤال کند، اما این به معنای این نیست که حکم فقط به همان مورد خاص محدود می‌شود.

2.  مقاصد شریعت: شریعت اسلام، اهداف و مقاصد کلی و عامی دارد. احکام شرعی، به گونه‌ای وضع شده‌اند که این اهداف و مقاصد را محقق سازند. اگر سؤال سائل، به طور خودکار، موجب تقیید اطلاق احکام شود، این امر می‌تواند مانع از تحقق اهداف و مقاصد کلی شریعت شود.

3.  سیره متشرعه: سیره متشرعه، که به معنای رفتار و عملکرد مسلمانان در عمل به احکام شرعی است، نشان می‌دهد که آنان، غالباً، به اطلاق جواب ائمه معصومین (علیهم السلام) تمسک می‌کرده‌اند و سؤال سائل را موجب تقیید آن نمی‌دانسته‌اند، مگر اینکه قرائن دیگری بر تقیید وجود داشته باشد.

4.  مبنای عقلایی محاوره: در عرف عقلایی، هنگامی که شخصی از دیگری سؤالی می‌کند و او پاسخی می‌دهد، پاسخ او به صورت مطلق و عام حمل می‌شود، مگر اینکه قرینه‌ای بر تقیید آن وجود داشته باشد. سؤال سائل، به خودی خود، نمی‌تواند قرینه‌ای بر تقیید باشد.

در پایان، ضمن تأکید مجدد بر مقام علمی و فقاهت والای آیت الله العظمی خوئی، به این نتیجه می‌رسیم که استشهاد ایشان به موثقه ابن بکیر برای اثبات مدعای عدم تقیید اطلاق به واسطه سؤال سائل، با اشکال مواجه است. زیرا، در این موثقه، امام معصوم (علیه السلام) مستقیماً به سؤال ابن بکیر پاسخ نداده‌اند، بلکه حدیثی از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) را ارائه داده‌اند که مستقل از سؤال سائل بوده است. با این حال، اصل مدعای آیت الله خوئی کاملاً صحیح و مورد تأیید است و دلایل متعددی از جمله اصل ظهور کلام، مقاصد شریعت، سیره متشرعه و مبنای عقلایی محاوره، بر آن دلالت می‌کنند. به عبارت دیگر، سؤال سائل، به خودی خود، نمی‌تواند قرینه‌ای برای تقیید اطلاق جواب امام معصوم (علیه السلام) باشد، مگر اینکه قرائن دیگری بر تقیید وجود داشته باشد.

والحمد لله رب العالمین

شیخ محمد سبحانی

بررسی و تحلیل دیدگاه استاد معظم هاشمی نسب (دام ظله) پیرامون تمسک به انسداد برای احراز امضاء سیره‌های عقلائیه:

دیدگاه استاد معظم هاشمی نسب (دام ظله) در خصوص استفاده از مبنای انسداد جهت احراز امضاء سیره‌های عقلائیه، موضوعی قابل تامل و نیازمند بررسی دقیق در حوزه‌های فقه و اصول فقه است. این دیدگاه، در صورت صحت و اعتبار، می‌تواند تاثیرات مهمی بر استنباط احکام شرعی و استدلال‌های فقهی داشته باشد. لذا در این نوشتار، سعی بر آن است تا با رویکردی علمی و با استفاده از ادبیات تخصصی، به بررسی ابعاد مختلف این دیدگاه پرداخته شود.

1. تبیین مفهوم سیره‌های عقلائیه و اهمیت امضاء شارع:

پیش از ورود به بحث اصلی، ضروری است تا تعریف دقیق و جامعی از سیره‌های عقلائیه ارائه شود. سیره‌های عقلائیه عبارتند از روش‌ها و رویه‌هایی که در میان عقلا، صرف نظر از دین و مذهب آن‌ها، مرسوم و مورد عمل است. این رویه‌ها معمولا مبتنی بر عقل سلیم، تجربه بشری و نیازهای اجتماعی شکل می‌گیرند و در ابعاد مختلف زندگی فردی و اجتماعی، از جمله معاملات، روابط اجتماعی، امور اقتصادی و… کاربرد دارند.

اهمیت امضاء شارع در اعتبار بخشیدن به این سیره‌ها از آن جهت است که از منظر فقها، شارع مقدس (یعنی خداوند متعال از طریق وحی و پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) و ائمه معصومین (علیهم السلام)) منبع اصلی تشریع و تعیین کننده احکام شرعی است. بنابراین، اگر سیره‌ای عقلائی به طور مستقیم یا ضمنی توسط شارع امضاء و تایید نشود، نمی‌توان آن را به عنوان حکم شرعی معتبر دانست و بر اساس آن عمل کرد.

2. بررسی ادله اثبات امضاء سیره‌های عقلائیه در حالت عادی:

در حالت عادی، یعنی زمانی که امکان اثبات امضاء یا عدم امضاء یک سیره عقلائی توسط شارع وجود دارد، فقها برای احراز این امضاء، به ادله مختلفی متوسل می‌شوند که مهمترین آن‌ها عبارتند از:

  • دلیل سکوت: اگر شارع با وجود علم به وجود یک سیره عقلائی، از بیان نهی یا رد آن خودداری کند، این سکوت به عنوان امضاء تلقی می‌شود. مشروط بر آنکه شرایطی مانند وجود داعی بر بیان و عدم تقیه در میان باشد.
  • دلیل تقریر: اگر شارع عملی را که مطابق با یک سیره عقلائی انجام شده است، تقریر و تایید کند (مانند تایید معاملاتی که بر اساس عرف زمان پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) انجام می‌شد)، این تقریر به عنوان امضاء آن سیره محسوب می‌شود.
  • استنباط از عمومات و اطلاقات: گاهی اوقات می‌توان از عمومات و اطلاقات موجود در نصوص دینی (قرآن و سنت)، حکمی کلی را استنباط کرد که با یک سیره عقلائی سازگار باشد. در این صورت، می‌توان گفت که این سیره به طور ضمنی توسط شارع امضاء شده است.

3. تشریح مبنای انسداد و شرایط تحقق آن:

مبنای انسداد، یکی از مبانی مهم در اصول فقه است که در شرایط خاصی مورد استفاده قرار می‌گیرد. به طور خلاصه، انسداد به این معناست که راه رسیدن به علم و ظن معتبر به احکام شرعی، برای مکلفین بسته شده است. به عبارت دیگر، در شرایطی که امکان دستیابی به یقین قطعی یا ظن معتبر به حکم شرعی وجود نداشته باشد، فقها به مبنای انسداد متوسل می‌شوند.

شرایط تحقق انسداد عبارتند از:

  • بسته بودن راه علم: دستیابی به علم قطعی به احکام شرعی، به دلیل وجود شبهات و تعارضات در ادله، غیر ممکن باشد.
  • بسته بودن راه ظن معتبر: امکان دستیابی به ظن معتبری که از طریق ادله شرعی (مانند خبر واحد) حاصل شده باشد، نیز وجود نداشته باشد.
  • لزوم عمل به احتیاط در صورت امکان: اگر عمل به احتیاط در برخی از موارد ممکن باشد، باید به آن عمل شود و انسداد تنها در مواردی جاری می‌شود که عمل به احتیاط غیر ممکن باشد.

4. بررسی استدلال استاد معظم هاشمی نسب (دام ظله) بر تمسک به انسداد:

استاد معظم هاشمی نسب (دام ظله) معتقدند که در صورتی که راهی برای اثبات امضاء سیره‌های عقلائیه توسط شارع وجود نداشته باشد (یعنی نتوان از طریق ادله سکوت، تقریر یا استنباط از عمومات و اطلاقات، امضاء شارع را احراز کرد)، می‌توان به دلیل انسداد، به این سیره‌ها استناد کرد و آن‌ها را حجت دانست. استدلال ایشان بر این مبناست که در صورت بسته بودن راه علم و ظن معتبر به حکم شرعی، مکلفین نباید بدون تکلیف رها شوند. بلکه باید به دنبال راهی باشند که احتمال مطابقت با واقع در آن بیشتر باشد. و از آنجایی که سیره‌های عقلائیه مبتنی بر عقل و تجربه بشری هستند، احتمال مطابقت آن‌ها با واقع (و در نتیجه با حکم شرعی) بیشتر از سایر احتمالات است.

5. نقد و بررسی دیدگاه استاد معظم هاشمی نسب (دام ظله):

دیدگاه استاد هاشمی نسب (دام ظله) در خصوص تمسک به انسداد برای احراز امضاء سیره‌های عقلائیه، با چالش‌ها و انتقاداتی روبرو است که نیازمند بررسی و پاسخ دقیق هستند. برخی از این چالش‌ها عبارتند از:

  • مفهوم انسداد و شرایط تحقق آن: آیا واقعا در عصر حاضر، شرایط تحقق انسداد به طور کامل وجود دارد؟ آیا با وجود گستردگی منابع فقهی و اصولی و همچنین پیشرفت‌های علمی در زمینه فهم نصوص دینی، می‌توان ادعا کرد که راه رسیدن به علم و ظن معتبر به احکام شرعی به طور کامل بسته شده است؟
  • اولویت‌سنجی در صورت وجود احتمالات دیگر: در صورت انسداد، آیا سیره‌های عقلائیه تنها راه محتمل برای دستیابی به حکم شرعی هستند؟ آیا احتمالات دیگری مانند استناد به قواعد عقلیه (مانند قاعده قبح عقاب بلابیان) یا مراجعه به روایات ضعیف (با رعایت شرایط خاص) وجود ندارند؟ و در صورت وجود این احتمالات، کدام یک از آن‌ها اولویت دارند؟
  • تعارض با اصالت عدم اباحه: یکی از اصول مهم در فقه، اصالت عدم اباحه است که به این معناست که هر عملی که حرمت یا وجوب آن مشخص نباشد، حرام است. آیا تمسک به سیره‌های عقلائی در صورت انسداد، با این اصل تعارض ندارد؟
  • تعمیم نابجای سیره‌های عقلائیه: آیا می‌توان تمام سیره‌های عقلائیه را به یک اندازه معتبر دانست؟ آیا ممکن است برخی از این سیره‌ها با مبانی شرعی مغایرت داشته باشند و در نتیجه قابل استناد نباشند؟

6. نتیجه‌گیری:

دیدگاه استاد معظم هاشمی نسب (دام ظله) در خصوص تمسک به انسداد برای احراز امضاء سیره‌های عقلائیه، دیدگاهی نوآورانه و قابل تامل است که می‌تواند در شرایط خاص، راهگشای استنباط احکام شرعی باشد. با این حال، این دیدگاه نیازمند بررسی دقیق‌تر و پاسخ به چالش‌ها و انتقادات مطرح شده است. به نظر می‌رسد که باید با در نظر گرفتن تمام جوانب و با رعایت دقت و احتیاط، به این موضوع پرداخت و از تعمیم نابجای آن خودداری کرد. بررسی دقیق این دیدگاه، می‌تواند به غنای مباحث فقهی و اصولی کمک کند و زمینه‌ای را برای استنباط احکام شرعی متناسب با نیازهای روز جامعه فراهم آورد.

شیخ محمد سبحانی

 

✍️استاد معظم دکتر سید صائب هاشمی نسب «دام ظله»

مقوله "لعن" از جمله مباحث بحث‌برانگیز و حساس در فقه و کلام شیعه است. در حالی که برخی آن را عملی مذموم و مغایر با آموزه‌های اخلاقی دین می‌دانند، جمعی دیگر با استناد به آیات قرآن، روایات معصومین (علیهم‌السلام) و ضرورت تبری از دشمنان خدا، لعن را نه تنها جایز بلکه در مواردی واجب شرعی تلقی می‌کنند. در این میان، مسئله‌ی اساسی، فهم دقیق مفهوم لعن، شرایط و محدودیت‌های اعمال آن و همچنین در نظر گرفتن مقتضیات زمان و مکان است. این نوشتار در پی آن است تا با رویکردی تحلیلی و مستند، به بررسی این موضوع مهم بپردازد.

مفهوم لعن و جایگاه آن در قرآن و حدیث:

واژه "لعن" در لغت به معنای دور کردن، راندن و طرد کردن است و در اصطلاح، به معنای درخواست دور کردن فرد یا گروهی از رحمت و خیر الهی است. قرآن کریم در آیات متعددی به موضوع لعن اشاره کرده است. به عنوان مثال، در سوره بقره آیه 159 می‌فرماید: "إِنَّ الَّذِینَ یَکْتُمُونَ مَا أَنْزَلْنَا مِنَ الْبَیِّنَاتِ وَالْهُدَىٰ مِنْ بَعْدِ مَا بَیَّنَّاهُ لِلنَّاسِ فِی الْکِتَابِ أُولَٰئِکَ یَلْعَنُهُمُ اللَّهُ وَیَلْعَنُهُمُ اللَّاعِنُونَ" (به درستی کسانی که پنهان می‌کنند دلایل روشن و هدایتی را که ما نازل کردیم، بعد از آنکه آن را برای مردم در کتاب بیان نمودیم، خداوند آنان را لعنت می‌کند و لعنت‌کنندگان نیز آنان را لعنت می‌کنند). این آیه و آیات مشابه، نشان می‌دهند که لعن در مورد کسانی که آیات الهی را کتمان می‌کنند، روا دانسته شده و حتی توسط خداوند متعال و لعنت‌کنندگان مورد تأیید قرار می‌گیرد.

در روایات نیز به اهمیت لعن و تبری از دشمنان خدا و اهل‌بیت (علیهم‌السلام) تأکید شده است. روایات متعددی در فضیلت لعن بر قاتلان امام حسین (علیه‌السلام) و دیگر ظالمان وجود دارد. همچنین، زیارت عاشورا که یکی از مهم‌ترین زیارت‌های شیعیان است، مملو از عبارات لعن و تبری از دشمنان اهل‌بیت (علیهم‌السلام) است.

لعن اعداء الله: وجوب شرعی و مبانی فقهی:

با توجه به آیات قرآن و روایات معصومین (علیهم‌السلام)، لعن دشمنان خدا و اهل‌بیت (علیهم‌السلام) به عنوان یک وظیفه شرعی مورد تأیید است. فقهای شیعه نیز با استناد به ادله‌ی نقلی و عقلی، بر این موضوع تأکید کرده‌اند. مبانی فقهی وجوب لعن اعداء الله را می‌توان در موارد زیر خلاصه کرد:

  • تبری از دشمنان خدا: تبری، یعنی بیزاری جستن از دشمنان خدا و دین، یکی از ارکان مهم ایمان است. لعن، یکی از مصادیق تبری است و به مؤمن کمک می‌کند تا از دشمنان خدا دوری گزیند و با آنان همراهی نکند.
  • اظهار بغض نسبت به معصیت: لعن، اظهار نفرت و انزجار از معصیت و گناه است. با لعن کردن کسانی که مرتکب معاصی بزرگ شده‌اند، مؤمن در واقع نفرت خود را از گناه اظهار می‌کند و بدین ترتیب از ترویج آن جلوگیری می‌کند.
  • نصرت دین خدا: لعن دشمنان خدا، نوعی نصرت دین خدا و دفاع از حق است. با لعن کردن کسانی که به دین خدا آسیب رسانده‌اند، مؤمن به دفاع از دین خدا برمی‌خیزد و از گسترش باطل جلوگیری می‌کند.

شرایط و محدودیت‌های لعن: ضرورت آگاهی به مکان و زمان:

در حالی که لعن اعداء الله به عنوان یک وظیفه شرعی مورد تأیید است، اما لازم است که این عمل با رعایت شرایط و محدودیت‌های خاصی انجام شود. مهم‌ترین شرط لعن، آگاهی به مکان و زمان و همچنین در نظر گرفتن دشمنان واقعی شیعه است. در این راستا، باید به نکات زیر توجه داشت:

  • دقت در مصداق یابی: قبل از لعن کردن هر فرد یا گروهی، باید از مصداق بودن آنان برای عنوان "دشمن خدا" اطمینان حاصل کرد. نباید به صرف شنیده‌ها یا تعصبات شخصی، کسی را مورد لعن قرار داد.
  • توجه به مقتضیات زمان: لعن باید با توجه به شرایط زمانی و مکانی انجام شود. در برخی موارد، لعن کردن ممکن است باعث ایجاد فتنه و تفرقه بین مسلمانان شود و در نتیجه، ضرر آن بیشتر از نفعش باشد. در چنین مواردی، باید از لعن کردن خودداری کرد و به روش‌های دیگری برای تبری از دشمنان خدا روی آورد.
  • رعایت آداب اخلاقی: لعن باید با رعایت آداب اخلاقی انجام شود. نباید از الفاظ رکیک و توهین‌آمیز استفاده کرد و باید از تحقیر و تمسخر دیگران پرهیز کرد.
  • هدف‌دار بودن لعن: هدف از لعن، صرفاً ابراز نفرت و خشم نیست، بلکه هدف اصلی، ایجاد بازدارندگی در دیگران و جلوگیری از تکرار اعمال ناشایست است.

دشمنان شیعه: شناخت و مقابله:

در دنیای امروز، دشمنان شیعه با استفاده از روش‌های مختلفی در حال تضعیف و نابودی این مذهب هستند. شناخت این دشمنان و آگاهی از نقشه‌ها و توطئه‌های آنان، برای مقابله با آنان ضروری است. دشمنان شیعه را می‌توان به دو دسته تقسیم کرد:

  • دشمنان آشکار: این دسته از دشمنان، به صورت علنی به دشمنی با شیعه می‌پردازند و از هیچ تلاشی برای تضعیف و نابودی این مذهب فروگذار نمی‌کنند. گروه‌های تروریستی تکفیری و برخی از دولت‌های استکباری، از جمله دشمنان آشکار شیعه هستند.
  • دشمنان پنهان: این دسته از دشمنان، به صورت مخفیانه به دشمنی با شیعه می‌پردازند و تلاش می‌کنند تا با استفاده از روش‌های نرم و جنگ نرم، اعتقادات شیعیان را متزلزل کنند و بین آنان تفرقه ایجاد کنند. رسانه‌های مغرض، شبکه‌های اجتماعی و برخی از افراد نفوذی، از جمله ابزارهای دشمنان پنهان شیعه هستند.

برای مقابله با دشمنان شیعه، لازم است که:

  • وحدت و همدلی بین شیعیان: اولین و مهم‌ترین گام برای مقابله با دشمنان شیعه، ایجاد وحدت و همدلی بین شیعیان است. شیعیان باید اختلافات جزئی را کنار بگذارند و در برابر دشمنان مشترک متحد شوند.
  • افزایش آگاهی: شیعیان باید آگاهی خود را نسبت به نقشه‌ها و توطئه‌های دشمنان افزایش دهند. برای این منظور، باید از منابع معتبر و موثق استفاده کرد و از انتشار اخبار کذب و شایعات خودداری کرد.
  • تقویت اعتقادات: شیعیان باید اعتقادات خود را تقویت کنند و در برابر شبهات و هجمه‌های دشمنان ایستادگی کنند. برای این منظور، باید به مطالعه کتب دینی و شرکت در مجالس مذهبی اهتمام ورزید.
  • دفاع از حقوق شیعیان: شیعیان باید از حقوق خود در برابر ظلم و ستم دفاع کنند و اجازه ندهند که دشمنان به آنان آسیب برسانند.

نتیجه‌گیری:

لعن اعداء الله، یک وظیفه شرعی است که بر اساس آیات قرآن و روایات معصومین (علیهم‌السلام) بر عهده مسلمانان گذاشته شده است. با این حال، این وظیفه باید با رعایت شرایط و محدودیت‌های خاصی انجام شود. آگاهی به مکان و زمان، دقت در مصداق‌یابی، رعایت آداب اخلاقی و هدف‌دار بودن لعن، از جمله مهم‌ترین شرایط و محدودیت‌های لعن هستند. در دنیای امروز، شناخت دشمنان شیعه و مقابله با آنان، از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است. وحدت و همدلی بین شیعیان، افزایش آگاهی، تقویت اعتقادات و دفاع از حقوق شیعیان، از جمله راه‌های مقابله با دشمنان شیعه هستند. با رعایت این نکات، می‌توان از لعن به عنوان یک ابزار مؤثر برای دفاع از دین خدا و مقابله با دشمنان اسلام استفاده کرد.

شیخ محمد سبحانی

 

✍️ استاد معظم دکتر سید صائب هاشمی نسب «دام ظله»

در دنیای معاصر، ما به وضوح شاهد تأثیرات عمیق و گسترده‌ای از اعتیاد به تفکرات و سنت‌ها هستیم که نه تنها فرد، بلکه جامعه را نیز تحت تأثیر قرار می‌دهد. این اعتیاد، متمایز از اعتقادات قلبی، روحی و معنوی است و می‌تواند به آسانی به یک نوع بندگی فکری و به دور از اندیشه انتقادی منجر شود. در بسیاری از موارد، مردم به طور ناخودآگاه و با نبود درک صحیح از این مسأله، به تفکرات و شعارهایی که دیگران برای آنان تعیین کرده‌اند، وابسته می‌شوند و این وابستگی موجب ایجاد یک جامعه مریض می‌گردد.

دستگاه‌ها و نهادهایی که به‌خوبی درک کرده‌اند چگونه می‌توانند ذهن‌ها را به بردگی بگیرند، از این اعتیاد عمومی سوءاستفاده کرده و به ترویج ایده‌ها و سنت‌هایی می‌پردازند که نه تنها از نیازهای واقعی مردم فاصله دارند، بلکه آن‌ها را از فهم صحیح واقعیت‌ها دور می‌کنند. این پدیده نه تنها مختص به دینداران یا لائیک‌ها نیست، بلکه شامل تمامی اقشار مردم با سطح تحصیلات مختلف، و در هر دو جنس مرد و زن می‌شود. این نشان‌دهنده یک بحران عمیق فرهنگی و اجتماعی است که در جوامع مختلف وجود دارد.

بسیاری از افراد سعی می‌کنند واقعیت‌های عمیق‌تری را در درون خود بیابند و به این وسیله به رشد و توسعه معنوی خود بپردازند. اما در مقابل، سیستم‌های حکومتی با رویکردی کاملاً متفاوت، سعی در القای تفکرات خاص دارند که با منافع آن‌ها هم‌راستا است. به همین دلیل، ما با مشاهده‌ی یک روند عادی‌سازی مواجهیم که باعث می‌شود افراد طرز تفکر و رفتار خود را بر اساس نیازهای دستگاه‌های حکومتی و سازوکارهای اجتماعی آن‌ها پیش ببرند. این نوع نگاه نه تنها از تنوع در اندیشه‌ها و آزادی‌های فردی می‌کاهد بلکه یک نوع انفعال و سکوت در مقابل نابرابری‌ها و بی‌عدالتی‌ها را به وجود می‌آورد.

انتقاد از این وضعیت به معنای مبارزه با سنت‌ها و باورهای عمیق فرهنگی نیست، بلکه به معنای بررسی مجدد این باورها و تفکرات از منظر عقل و منطق است. ما باید توانایی انتقاد و تحلیل را در خود تقویت کنیم تا بتوایم از چرخه‌ی اعتیاد به تفکرات و شعارها فراتر برویم. این امر به ویژه در جوامع معاصر که با بحران‌های مختلف اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی مواجه هستند، ضرورت بیشتری پیدا می‌کند.

در نتیجه، ما باید آگاهانه و از روی فهم و درک عمیق به انتخاب‌های خود در زندگی بپردازیم و از سرسپردگی به تفکراتی که دیگران برای ما تعیین کرده‌اند، پرهیز کنیم. این انتخاب نه تنها به ما کمک می‌کند تا فردیت و خودباوری خود را حفظ کنیم، بلکه منجر به ساخت یک جامعه سالم‌تر و فکر آزادتر خواهد شد. انزوای فکری و روحی که از اعتیاد به تفکرات غیرانتقادی ناشی می‌شود، تنها به نفع قدرت‌های حاکم است که از عدم آگاهی و درک واقعی مردم سود می‌برند.

در پایان، می‌توان گفت که برای رویارویی با این معضل، نیازمند یک آگاهی جمعی و تلاشی مشترک هستیم تا با تفکر انتقادی، باورهای جدید و مناسب‌تری را در خود نهادینه کنیم و از چرخه بردگی فکری رهایی یابیم. این امر نه تنها مسئولیت فردی ما، بلکه یک وظیفه اجتماعی است که می‌تواند به ما کمک کند تا به عنوان یک جامعه، مسیر توسعه و پیشرفت را با گام‌های مثبت و مؤثر طی کنیم. در این میان، غفلت از جایگاه و نقش متخصصین مسئله‌ای قابل تامل است. اتخاذ تصمیمات خودسرانه و بی‌پایه می‌تواند بحران‌های موجود را تشدید کرده و مشکلات جدیدی را بر دشواری‌های گذشته بیفزاید. لذا ضروری است که در مسیر حل مسائل، از مشاوره و راهنمایی کارشناسان بهره‌برداری نماییم تا به نتایج مطلوب دست یابیم.


#بردگی_فکری
#سنت_اصالت_است_نه_عادت


𖣐اللّٰهُمَــ؏َجِـلْ لِوَلیــِـــڪَ الـْفَرَّج𖣐

♡⠀    〇⠀    ⎙⠀  ⌲⁣ 
ˡⁱᵏᵉ ᶜᵒᵐᵐᵉⁿᵗ  ˢᵃᵛᵉ  ˢʰᵃʳᵉ⁣

I🆔I https://t.me/Norshariat

شیخ محمد سبحانی

✍️استاد معظم دکتر سید صائب هاشمی نسب «دام ظله»

حوزه علمیه به عنوان متولی علوم دینی و معارف الهی در جهان تشیع، همواره نقشی اساس‌گذار و حیاتی در تولید علم و دانش ایفا کرده است. با این حال، چالش‌ها و تغییرات متعدد اجتماعی، فرهنگی و سیاسی در سال‌های اخیر، به وضوح در کیفیت و عمق دروس اجتهادی تأثیر گذاشته است. بنابراین، موضوع سقوط کیفیت آموزش دروس اجتهادی و کمبود توجه به اصول و مبانی علمی در این عرصه، نیازمند دقت نظر و تحلیل دقیق می‌باشد.

اولین نکته‌ای که مستلزم تأمل و بررسی است، روند کاهش جدیت و تمرکز در برنامه‌های آموزشی حوزه‌ها می‌باشد. در گذشته‌ای نه‌چندان دور، طلاب پس از سال‌ها تحصیل و تفقه در مباحث فقه و اصول، به درک عمیقی از متون فقهی و اصولی می‌رسیدند. این فرایند آموزشی، به‌ویژه در حضور اساتید برجسته و صاحب‌نظر، باعث می‌شد تا دانش‌آموختگان، بتوانند فتاوا و نظرات علمی مستحکمی ارائه دهند. اما در شرایط کنونی، بسیاری از چهره‌های علمی با عجله و بدون کسب هیچ‌گونه درک عمیق و کافی از مبانی اجتهادی، اقدام به نشر نظریات خود می‌کنند. این روند نه تنها به سست شدن بنای اجتهاد منجر می‌شود، بلکه تهدیدی بر پایبندی به اصول و مبانی فقهی نیز به حساب می‌آید.

دومین نکته‌ای که حائز اهمیت است، کسر دانش و تجربه علمی در میان برخی از افراد مدعی اجتهاد و فقاهت است. بر اساس مشاهدات موجود، عده‌ای از این افراد بدون آنکه زمان و انرژی کافی را در فصول درسی و مباحث تخصصی صرف کنند، خود را به‌عنوان الگوهایی در حوزه اجتهادی حوزات علمیه معرفی می‌نمایند. چنین وضعیتی نشان‌دهنده ضعف در پایبندی به سنن علمی و پژوهشی در حوزه علمیه است و می‌تواند به تولید فتاوای نادرست و بی‌اساس منجر شود.

سومین نکته‌ای که نمی‌توان به سادگی از کنار آن گذشت، تغییرات فرهنگی و فضای فکری جامعه است. در گذشته، حوزه‌های علمیه با تبادل تضارب آرا و نقدهای عمیق علمی، سعی در ایجاد همبستگی و انسجام علمی داشتند. اما با تأثیر روزافزون رسانه‌ها و فضای مجازی، امروز افراد زیادی بدون تأمل در مبانی علمی به تحلیل و تبیین مسائل اجتهادی می‌پردازند. این وضعیت می‌تواند به کاهش اعتماد عمومی به علمای حقیقی و مراجع تقلید و زوال اعتقادات دینی منجر شود.

از سوی دیگر، ضرورت بازنگری و تجدیدنظر در روش‌های آموزشی و فرهنگی حوزه علمیه بیش از پیش حس می‌شود. در این زمینه، زعمای حوزه علمیه و اساتید آن، باید به تقویت ارتباط علمی میان طلاب و مجتهدان، با استفاده از شیوه‌های نوین تدریس و پژوهش اقدام نمایند. برگزاری دوره‌های آموزشی مستمر و کارگاه‌های علمی بر پایه سنت دیرینه حوزه علمیه، می‌تواند به تسهیل فرایند یادگیری و ترمیم آسیب‌های موجود در سیستم آموزشی کمک کند.

در انتها، بی‌توجهی به اصول و مبانی اجتهادی در حوزه‌های علمیه نه تنها مغایر با رسالت اصلی این نهادهاست، بلکه نگرانی‌هایی جدی در مورد بی‌اعتمادی عمومی به نظام شناختی دین و فقه را به دنبال دارد. لذا بازنگری در فلسفه‌ها و روش‌های آموزش حوزه‌های علمیه به‌عنوان یک ضرورت اجتناب‌ناپذیر، نیازمند توجه جدی و عمل موثر است تا از بروز خائنانی به اصول علم اجتهادی جلوگیری شود و ارزش‌های حوزوی بار دیگر در کنار مکتب‌های برجسته علمای گذشته، همچون شیخ طوسی و شیخ انصاری رضوان الله تعالی علیهم زنده بماند.

شیخ محمد سبحانی

هوالعزیز؛
◾چند تن از افاضل معظم از این حقیر درخواست کردند که درباره ادعای یک فرد در قالب عنوان مطرح شده اظهار نظر نمایم و بنده نیز بر این شدم که در مقام توضیح، چند سطری را سیاهه نمایم. ابتدا باید اذعان بدارم که ورود به این موضوع بدون توجه به مبانی و مآخذ فکری که در پس این ادعا وجود دارد، ممکن است به بروز سوتفاهمات و برداشت‌های نادرست بینجامد. نکته حائز اهمیت این است که باید به روشنی بیان گردد که منشأ این تفکرات غالباً به مبدأیی برمی‌گردد که قریب به هزار سال است که به جای رجوع به مفسران حقیقی دین و منابع اصیل اسلامی، به تفاسیر و دیدگاه‌های برخی از شخصیت‌های تاریخی و مذهبی نظیر غزالی و امثالهم تمسک جسته‌اند. این امر نه تنها به انحراف از اصول صحیح دین انجامیده، بلکه زمینه‌ساز تضادهای فکری و نظری در میان دانشمندان و متفکران مسلمان گشته است. از این رو، ضروری است که در این گونه مباحث به اصالت نظریات و تحلیلات مفسران معتبر و متعهد دینی پرداخته و از هرگونه برداشت سطحی و احساسی پرهیز گردد تا بتوان به درک صحیحی از مفهوم و حقیقت دین دست یافت.
                                                                           

🔻مضحکه‌ای به نام طرح امکان دموکراتیزه کردن و درآوردن فقه از دست فقیهان!

در دنیای معاصر، موضوعات مرتبط با دین و فقه به‌ویژه در جوامع اسلامی از اهمیت بالایی برخوردارند. گفتمان‌ها حول این مفاهیم غالباً ضمن ایجاد چالش‌هایی در عرصه عمومی، زمینه‌ساز تحولات عمیق اجتماعی و فرهنگی شده‌اند. یکی از این تحولات، طرح مباحث دموکراتیزه کردن فقه و تضعیف نقش فقها در این حوزه است. شایسته است در این نوشته به تحلیل این رویکرد پرداخته شود و مضحکه‌ای که تحت عنوان دموکراتیزه کردن فقه به راه افتاده است، به نقد کشیده شود.

فقه اسلامی به‌عنوان یک علم و نظام حقوقی، دارای ساختاری پیچیده و منسجم است که در طی قرن‌ها با تلاش‌های فقیهان و علمای دین شکل گرفته و تکامل یافته است. این علم بر اساس قرآن و سنت پیامبر اکرم و روایات اهل بیت (صلوات الله علیهم‌ اجمعین) بنیان‌گذاری شده و هرگونه تغییر و تحول در آن باید با توجه به اصول و مبانی این متون مقدس انجام گیرد. بنابراین، تلاش برای دموکراتیزه کردن فقه، بدون درک صحیح از این مبانی، تنها به بروز ابهامات و بحران‌های جدید منجر خواهد شد.

از آنجایی که فقه به مثابه یک علم دینی و الهیاتی، به حفظ احکام و اصول اجتماعی و فردی منتهی می‌شود، کاهش نقش فقها در این فرآیند نه تنها به نفع جامعه نخواهد بود، بلکه باعث تضعیف مشروعیت و اعتبار فقه خواهد شد. فقها به‌عنوان مفسران و منبع‌داران احکام شرعی، مسئولیت سنگینی برای تفسیر و تببین این احکام بر عهده دارند. تلاش برای نادیده گرفتن یا کمرنگ کردن این نقش، در واقع موجب از دست رفتن عمق و غنای فقه و در نهایت کاهش توانمندی آن در پاسخگویی به نیازهای جامعه خواهد شد.

حائز اهمیت است که انتقادات به فقها در اکثر موارد ناشی از برداشت‌های نادرست از متون دینی و عدم درک عمیق از مبانی فقهی است. عده‌ای بر این باورند که فقه به نوعی به آزادهای فردی آسیب می‌زند و به همین دلیل باید دموکراتیزه شود. اما حقیقت این است که فقه اصولی دارد که در بسیاری از موارد نه‌تنها به حقوق فردی آسیب نمی‌زند، بلکه در تلاش است تا با تأسیس یک نظام عادلانه، حقوق بشری را احیا کند. بنابراین، انتقادات باید بر پایه‌ی آگاهی و شناخت صحیح از فقه و اصول آن مطرح شود و به‌جای تنش و مجادله، به گفت‌وگوی علمی و منطقی منتهی گردد.

در همین راستا، مفهومی به نام "نو اندیشی" در فقه مطرح شده است که غالباً به‌دنبال تفسیرهای نوین و تجدید نظر در برداشت‌های کلاسیک فقه است. اما این رویکرد ممکن است در برخی مواقع به عدم فهم کاملی از مبانی فقهی منجر شود. از این رو، نو اندیشی باید با دقت و شناخت عمیق از احکام و اصول فقه همراه باشد و نه به‌عنوان راهی برای دست‌یافتن به افکار عوام‌فریبانه.

توجه به عواقب این نوع تلاش‌ها نیز امری ضروری است. تبدیل فقه به موضوعی سطحی و عوام‌پسند نه‌تنها به اعتبار این علم آسیب می‌زند، بلکه موجب خواهد شد تا نسل‌های آینده بدون آمادگی کافی و بر اساس برداشت‌های نادرست از فقه، به فقدان اعتماد به این علم دینی دچار گردند. بنابراین، نیاز به یک بازنگری جدی و عمیق در نظام فقهی احساس می‌شود. این بازنگری باید بر مبنای تاریخ، مبانی و اصول بنیادین فقه انجام گیرد و بدون آن نمی‌توان انتظار دموکراتیزه شدن فقه را داشت.

در نهایت، دموکراتیزه کردن فقه به‌عنوان یک ایده جدید و قابل احترام می‌تواند مورد توجه قرار گیرد، اما این فرآیند باید با محوریت اصول و ارزش‌های فقهی و نگاهی عمیق به تجارب گذشته صورت گیرد. اگر روند دموکراتیزه کردن فقه بر اساس شتاب‌زدگی و سطح‌نگری ادامه یابد، منجر به تولد یک مضحکه در عالم فقه خواهد شد.

شیخ محمد سبحانی

 

🔻نگاهی به روحانیت سنتی و سیاست اسلامی: چالش‌ها و تناقض‌ها؛

✍️ استاد معظم سید صائب هاشمی نسب «دام ظله»

امروزه، به دلیل نوسانات سیاسی و اجتماعی، توجه ویژه‌ای به نقش روحانیت در شکل‌دهی و هدایت جامعه وجود دارد. به‌ویژه در کشورهای اسلامی، روحانیت سنتی به عنوان یک قشر کلیدی همواره در کانون توجه قرار داشته و مباحث مربوط به سیاست اسلامی و کارکردهای آن در عرصه اجتماعی و سیاسی مورد بررسی قرار گرفته است. در این سطور، به تحلیل چالش‌هایی می‌پردازیم که روحانیت سنتی با آن‌ها مواجه است و تأثیر این چالش‌ها بر آینده اسلامی و ارتباط آن‌ها با سیاست اسلامی را بررسی می‌کنیم.

◾️روحانیت سنتی و سیاست اسلامی: دیروز، امروز، فردا؛
تعارض میان روحانیت سنتی و سیاست اسلامی مسأله‌ای نیست که به یک دوره خاص محدود شود؛ بلکه این موضوع تاریخی طولانی و پیچیده دارد. از دیروز، زمانی که روحانیت سنتی به دلیل عدم اعتقاد به سیاست اسلامی مورد انتقاد قرار می‌گرفت، تا امروز که به خاطر بی‌توجهی به تدوین سیاست اسلامی تحت فشار است، چالش‌های زیادی در مسیر این قشر وجود دارد. در واقع، روحانیت سنتی با وجود تلاش‌های قابل توجه برای حفظ اصول اسلامی، از فشارهای ناشی از تحولات سیاسی و اجتماعی رنج می‌برد.
برخی بر این باورند که روحانیت سنتی بی‌عمل و جدا از دنیای معاصر است و ادعا می‌شود که آن‌ها فاقد توانایی و درک لازم برای تدوین سیاست‌های اسلامی متناسب با نیازهای روز جامعه هستند. از سوی دیگر، نگرانی‌هایی درباره ناکامی سیاست اسلامی وجود دارد که تأثیر منفی بر روحانیت سنتی دارد و نگرانی‌های جدیدی برای آینده این قشر ایجاد می‌کند.

◾️نقش روحانیت سنتی در حفظ هویت اسلامی؛
با وجود چالش‌ها و انتقادات، نمی‌توان نقش حیاتی روحانیت سنتی در حفظ هویت اسلامی و اصول مذهبی را نادیده گرفت. به نظر می‌رسد این قشر به عنوان نگه‌دارنده هسته‌های اسلامی تحت فشار قرار دارند و در عین حال، همواره در تلاش برای حفظ تعالیم و اصول دین هستند. این روحانیت با تسلط بر متون مذهبی و تجربیات تاریخی، پیوندی ناگسستنی با جامعه برقرار کرده است. در این جامعه، ملیت و دین به‌طور جدایی‌ناپذیری با یکدیگر مرتبط هستند و روحانیت سنتی نقش مهمی در انسجام این پیوند ایفا می‌کند.
اما در کانون انتقادات، شائبه سکولاریسم و عدم به‌روز بودن روحانیت قرار دارد. برخی از افراد سیاسی به دلایل خاص، سعی در ترسیم چهره‌ای منفی از علمای سنتی دارند و آن‌ها را دور از تمدن و ناتوان در انطباق با جامعه مدرن می‌دانند. این نقشه‌ها می‌تواند ناشی از عدم درک صحیح سیاست و سیاست‌گذاری دینی باشد و نیاز به تبیین جاه‌طلبی‌های سیاسی و دینی را به وضوح نشان می‌دهد.

◾️چالش‌های سیاسی و اجتماعی پیش‌رو؛
روحانیت سنتی باید با چالش‌ها روبه‌رو شود و همواره به‌روز و منعطف باشد تا بتواند در دنیای جدید سیاسی و اجتماعی با پیچیدگی‌های فعلی مواجه شود. یکی از مسائلی که باید به آن پرداخته شود، نوسانات سیاسی و تأثیر آن بر روحانیت است. آیا واقعیت‌های متغیر دنیای امروز می‌تواند به تغییراتی در دین و روحانیت منجر شود که بر دوش سنّت‌ها قرار گیرد؟ آیا روحانیت سنتی می‌تواند به نیازهای روحی و معنوی جامعه پاسخگو باشد و در عین حال، دستخوش تغییرات مدرنیته شود؟
در نهایت، نقش روحانیت سنتی در این چرخه، نه تنها به عنوان نگه‌دارنده، بلکه به عنوان حرکتی فراتر برای دین و معنویت است. با وجود تمامی انتقادات، یک واقعیت غیرقابل انکار وجود دارد: مردم هنوز به علما و روحانیون سنتی اعتماد دارند و در زمان‌های بحران به آن‌ها روی می‌آورند. این اعتماد عمومی به روحانیت، نشان‌دهنده عمیق‌تر از سیاست و به‌روز کردن اصول دینی است.
ریشه‌های تاریخی و فرهنگی روحانیت سنتی نمی‌تواند به خاطر ضعف در سیاست اسلامی نادیده گرفته شود.
در واقع، این روحانیت همواره منبعی بی‌پایان برای انتقال معارف اسلامی به نسل‌های جدید فراهم می‌آورد.
بنابراین، لازم است که در شناخت صحیح این چالش‌ها بیش از پیش تلاش کنیم و به روحانیت سنتی که در تلاش است تا پایه‌های ایمان را حفظ کند و در عین حال با چالش‌های مدرن دست و پنجه نرم کند، افتخار کنیم.

#روحانیت_سنتی
#احیای_روش_علمای_سلف
#دوری_از_هرگونه_تفکر_قشری
#علامه_محقق_دکتر_هاشمی_نسب

 

شیخ محمد سبحانی