✍️استاد معظم دکتر سید صائب هاشمی نسب «دام ظله»
مقولهی اتصال پدیدهها به ظهور، به عنوان یک استراتژی تفسیری و تبیینی، همواره در طول تاریخ اندیشه مورد توجه و مناقشه بوده است. این رویکرد، که ریشه در تفکرات مذهبی، اسطورهای و حتی سیاسی دارد، غالباً سعی در پیوند دادن وقایع و تحولات جهان مادی با مفاهیم و رویدادهای متعالی، پیشگویی شده یا منتسب به نیرویی ماورایی دارد. استدلال رایج در این زمینه، مبتنی بر این ایده است که هیچ رویدادی اتفاقی نیست و هر پدیدهای نشانی و رمزی از ظهور، رستاخیز یا تحقق آرمانهای خاصی را در خود دارد. در مقابل، نگاهی انتقادی این روش را نه تنها گمراه کننده، بلکه حتی نوعی جهالت تلقی میکند، زیرا مانع از شناخت عمیق و علمی واقعیتها شده و به جای تلاش برای فهم علل واقعی پدیدهها، به تفسیرهای سطحی و گاه خرافی روی میآورد.
با تأمل در ماهیت این دو دیدگاه، میتوان استدلال کرد که اتصال پدیدهها به ظهور، به تنهایی نمیتواند نشانه آگاهی باشد. بلکه، نحوه استفاده از این رویکرد و بستری که در آن به کار گرفته میشود، تعیین کننده جهت گیری آن به سمت جهالت یا آگاهی است. در صورتی که این اتصال بر پایه استدلالهای منطقی، شواهد مستند و تحلیلهای جامع بنا شود، میتواند به درک بهتری از پیچیدگیهای هستی و ارتباط میان ابعاد مختلف آن منجر شود. اما اگر این اتصال بر پایه پیش داوریها، تعصبات ذهنی و فقدان آگاهی از علل واقعی پدیدهها صورت گیرد، بیتردید به بیراهه کشیده شده و به تثبیت و تداوم جهالت کمک خواهد کرد.
به عنوان مثال، در طول تاریخ، بسیاری از فجایع طبیعی مانند زلزلهها و سیلها به عنوان نشانه خشم الهی یا مجازات گناهان مردم تفسیر شدهاند. این تفسیرها نه تنها هیچ کمکی به درک علل زمینشناختی و اقلیمی این حوادث نکردهاند، بلکه مانع از اتخاذ تدابیر پیشگیرانه و کاهش آثار مخرب آنها نیز شدهاند. در مقابل، اگر به جای تفسیرهای خرافی، به مطالعه علمی علل این حوادث بپردازیم و با استفاده از دانش و فناوری، به مقابله با آنها برخیزیم، میتوانیم از تکرار فجایع مشابه جلوگیری کرده و از جان و مال مردم محافظت کنیم.
علاوه بر این، اتصال پدیدهها به ظهور، میتواند در عرصه سیاست نیز مورد سوء استفاده قرار گیرد. حکومتها و گروههای ایدئولوژیک اغلب با استفاده از این روش، سعی در توجیه اقدامات خود و تحمیل نظرات خود به جامعه دارند. آنها با نسبت دادن رویدادهای مختلف به اراده الهی یا اهداف والا، میکوشند مخالفان خود را سرکوب کرده و مردم را به اطاعت از خود وادار سازند. در این موارد، اتصال پدیدهها به ظهور، نه تنها نشانه آگاهی نیست، بلکه ابزاری برای فریب و استثمار است.
با این حال، نمیتوان به طور کلی منکر ارزش و اهمیت اتصال پدیدهها به ظهور شد. در واقع، در صورتی که این اتصال با هدف کشف معنای عمیقتر زندگی، ارتقای ارزشهای انسانی و ایجاد امید و انگیزه در مردم انجام شود، میتواند نقش مثبتی در رشد و تعالی فردی و اجتماعی ایفا کند. به عنوان مثال، اگر یک هنرمند با الهام از رویدادهای تاریخی یا اجتماعی، اثر هنری خلاقانهای خلق کند که موجب تأمل و تفکر در مخاطبان شود، میتوان گفت که اتصال پدیدهها به ظهور، در این مورد به آگاهی و شناخت بیشتر از واقعیتها منجر شده است.
در نتیجه، میتوان گفت که اتصال پدیدهها به ظهور، به تنهایی نه نشانه جهالت است و نه نشانه آگاهی. بلکه، این نحوه استفاده از این رویکرد و بستری که در آن به کار گرفته میشود، تعیین کننده ارزش و اعتبار آن است. اگر این اتصال بر پایه استدلالهای منطقی، شواهد مستند و تحلیلهای جامع بنا شود، میتواند به درک بهتری از پیچیدگیهای هستی و ارتباط میان ابعاد مختلف آن منجر شود. اما اگر این اتصال بر پایه پیش داوریها، تعصبات ذهنی و فقدان آگاهی از علل واقعی پدیدهها صورت گیرد، بیتردید به بیراهه کشیده شده و به تثبیت و تداوم جهالت کمک خواهد کرد. بنابراین، لازم است که همواره با نگاهی انتقادی و محتاطانه به این رویکرد نگریسته و از افتادن در دام تفسیرهای سطحی و خرافی خودداری کرد. در عین حال، نباید منکر ارزش و اهمیت اتصال پدیدهها به ظهور در صورتی که با هدف کشف معنای عمیقتر زندگی، ارتقای ارزشهای انسانی و ایجاد امید و انگیزه در مردم انجام شود، شد. در نهایت، تعادل میان نگاهی علمی و تحلیلی و نگاهی معنوی و تفسیری، میتواند به درک جامعتری از هستی و ارتباط میان ابعاد مختلف آن منجر شود.