پایگاه اطلاع رسانی استاد معظم سید صائب هاشمی نسب «دام ظله»

نور شریعت ( محلی برای نشر آراء فقهی و اصولی، مباحث درسی و تألیفات علمی)

پایگاه اطلاع رسانی استاد معظم سید صائب هاشمی نسب «دام ظله»

نور شریعت ( محلی برای نشر آراء فقهی و اصولی، مباحث درسی و تألیفات علمی)

پایگاه اطلاع رسانی استاد معظم سید صائب هاشمی نسب «دام ظله»


۳ مطلب در خرداد ۱۴۰۴ ثبت شده است

 ولایت امیر المومنین علی (علیه السلام ): تجلی توحید و ضرورت ایمان

شارح حدیث: استاد معظم سید صائب هاشمی نسب«دام ظله»

حدیث نبوی منقول از پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) که می‌فرمایند: "یا علی! من جحد ولایتک جحد الله ربوبیته" (ای علی! هر کس ولایت تو را انکار کند، ربوبیت خداوند را انکار کرده است) از جمله روایاتی است که همواره مورد بحث و بررسی اندیشمندان و متکلمان اسلامی بوده است. این حدیث، با تأکید بر پیوند ناگسستنی بین ولایت امیرالمومنین علی (علیه السلام) و توحید الهی، نقش بنیادین امامت را در درک صحیح از ذات و صفات باری تعالی و نیل به کمال معنوی گوشزد می‌کند. در این مقاله، به بررسی ابعاد مختلف این حدیث شریف پرداخته و با استناد به آیات قرآن کریم، روایات معتبر، و استدلالات عقلی، به تبیین ارتباط وثیق ولایت امیرالمومنین علی (علیه السلام) با توحید و ضرورت ایمان به آن در راستای تحقق عبودیت خالصانه می‌پردازیم.

درک مفهوم "ولایت" در این حدیث، کلید فهم ارتباط آن با توحید است. ولایت در لغت به معنای قرب، دوستی، سرپرستی و اختیار است. در اصطلاح اسلامی، ولایت، فراتر از یک دوستی ساده، به معنای پذیرش امام به عنوان راهنما، رهبر و الگوی تمام‌عیار در تمام شئون زندگی است. به عبارت دیگر، ولایت، پذیرش حاکمیت الهی از طریق نمایندگان منصوب او بر روی زمین است. این نمایندگان، کسانی هستند که به واسطه علم، عصمت و عدالت خود، قادر به تبیین صحیح دین، هدایت جامعه و اجرای احکام الهی هستند.

انکار ولایت امیرالمومنین علی (علیه السلام) به معنای انکار امامت و در نتیجه، انکار هدایت الهی است. اگر خداوند متعال، بعد از رسول اکرم (صلی الله علیه وآله)، کسی را به عنوان راهنما و ولی تعیین نکرده باشد، پس چگونه می‌توان به درستی به دین عمل کرد و از گمراهی در امان ماند؟ اگر امامت و ولایت از ارکان دین نباشد، پس چرا خداوند در قرآن کریم، به اطاعت از "اولی الامر" (نساء: 59) امر فرموده است؟ این اولی الامر، کسانی جز امامان معصوم (علیهم السلام) نیستند که خداوند آنها را برای هدایت بندگانش برگزیده است.

از سوی دیگر، توحید، اساس و جوهره دین اسلام است. توحید به معنای یگانگی خداوند در ذات، صفات و افعال است. موحد واقعی، کسی است که تنها خدا را خالق، رازق و مدبر هستی می‌داند و تنها به او توکل و امید دارد. او در تمام شئون زندگی خود، تسلیم محض اراده الهی است و هیچ کس و هیچ چیز را شریک خداوند قرار نمی‌دهد.

ارتباط بین ولایت امیرالمومنین علی (علیه السلام) و توحید، در این نکته نهفته است که ولایت، راهی برای شناخت صحیح خداوند و تحقق توحید ناب است. امام علی (علیه السلام) به عنوان مظهر اتم و اکمل صفات الهی، تجلی‌گاه توحید در عالم خلقت است. شناخت امام علی (علیه السلام) و پیروی از او، راهی است برای شناخت خداوند و دوری از شرک. امام علی (ع) در نهج البلاغه، خود را به عنوان "آیة الله الکبری" و "سبیل الله الواضح" معرفی می‌کند. این تعابیر نشان می‌دهد که امام علی (علیه السلام) نه تنها یک شخصیت تاریخی، بلکه یک نماد و علامت الهی است که هدایت‌گر به سوی حقیقت و توحید است.

انکار ولایت امیرالمومنین علی (علیه السلام) در واقع، انکار این نماد و علامت الهی است. کسی که از پذیرش امام علی (علیه السلام) به عنوان راهنما و الگو سر باز می‌زند، در واقع از پذیرش هدایت الهی روی برمی‌گرداند. او با این کار، راه را بر خود برای شناخت صحیح خداوند و تحقق توحید ناب می‌بندد. انکار ولایت امیرالمومنین علی (علیه السلام) به مثابه انکار نوری است که خداوند برای هدایت بندگانش فرستاده است. در این صورت، انسان در تاریکی جهل و گمراهی سرگردان می‌ماند و نمی‌تواند به حقیقت توحید دست یابد.

علاوه بر استدلالات عقلی، آیات قرآن کریم نیز بر اهمیت ولایت و نقش آن در تحقق توحید تأکید می‌کنند. آیه ولایت (مائده: 55) به صراحت، ولایت امیرالمومنین علی (علیه السلام) را بعد از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) به عنوان امری الهی اعلام می‌کند. خداوند در این آیه می‌فرماید: "إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ" (سرپرست و دوست شما تنها خداست و پیامبر او و مؤمنانی که نماز را برپا می‌دارند و در حال رکوع زکات می‌دهند). بر اساس روایات معتبر و تفاسیر شیعه و سنی، این آیه در شأن امام علی (علیه السلام) نازل شده است، زمانی که ایشان در حال رکوع، انگشتر خود را به فقیر بخشیدند. این آیه، ولایت امیرالمومنین علی (علیه السلام) را به عنوان امری الهی و مکمل ولایت خداوند و رسول اکرم (صلی الله علیه وآله) معرفی می‌کند.

آیه اکمال (مائده: 3) نیز اهمیت ولایت را در تکمیل دین و اتمام نعمت الهی نشان می‌دهد. خداوند در این آیه می‌فرماید: "الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دِیناً" (امروز دین شما را کامل کردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم و اسلام را به عنوان دین برای شما پسندیدم). بر اساس روایات، این آیه در روز غدیر خم و پس از نصب امام علی (علیه السلام) به عنوان ولی و جانشین پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) نازل شده است. این آیه نشان می‌دهد که دین اسلام بدون پذیرش ولایت امیرالمومنین علی (علیه السلام) کامل نمی‌شود و نعمت الهی بر بندگان تمام نمی‌گردد.

در نتیجه، حدیث شریف "یا علی! من جحد ولایتک جحد الله ربوبیته" بیانگر ارتباط وثیق بین ولایت امیرالمومنین علی (علیه السلام) و توحید الهی است. انکار ولایت امیرالمومنین علی (علیه السلام) به معنای انکار امامت و در نتیجه، انکار هدایت الهی است. ولایت امیرالمومنین علی (علیه السلام) راهی برای شناخت صحیح خداوند و تحقق توحید ناب است. آیات قرآن کریم نیز بر اهمیت ولایت و نقش آن در تکمیل دین و اتمام نعمت الهی تأکید می‌کنند. بنابراین، ایمان بهولایت امیرالمومنین علی (علیه السلام)نه تنها یک اعتقاد شیعی، بلکه یک ضرورت برای تحقق عبودیت خالصانه و رسیدن به کمال معنوی است. پذیرش ولایت امیرالمومنین علی (علیه السلام) به معنای پذیرش حاکمیت الهی و تسلیم در برابر اراده او در تمام شئون زندگی است و این همان جوهره توحید و ایمان راستین است.

شیخ محمد سبحانی

غدیر خم و ولایت امیرالمؤمنین علیه‌السلام در منابع اهل سنت: بررسی موردی حدیث غدیر در «مستدرک حاکم نیشابوری»

واقعه غدیر خم، به عنوان یکی از نقاط عطف و حساس تاریخ اسلام، همواره موضوع بحث و بررسی در میان مذاهب مختلف اسلامی بوده است. این واقعه، که در آن پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) حضرت علی (علیه‌السلام) را به عنوان مولای مومنان معرفی نمودند، از اهمیت بسزایی در شکل‌گیری باورهای شیعیان برخوردار است. اما اهمیت این واقعه تنها محدود به دیدگاه شیعیان نبوده و در منابع و میراث مکتوب اهل سنت نیز بازتاب گسترده‌ای داشته است. در این میان، نقل روایات مربوط به غدیر در کتب حدیثی و تاریخی اهل سنت، گواه بر این مدعاست.

در اینجا به بررسی یکی از مهم‌ترین این نقل‌ها، یعنی حدیث غدیر در کتاب «مستدرک علی الصحیحین» اثر حاکم نیشابوری، دانشمند برجسته اهل سنت در قرن چهارم هجری، می‌پردازیم.

حاکم نیشابوری، ابوعبدالله محمد بن عبدالله الضبی النیسابوری الشافعی، از محدثان، مورخان و فقهای بنام اهل سنت در قرن چهارم هجری است. او کتاب «مستدرک علی الصحیحین» را با هدف جمع‌آوری احادیثی که به نظر او بر شرایط احادیث صحیح بخاری و مسلم منطبق بودند، تألیف نمود. اعتبار این کتاب در میان علمای اهل سنت متغیر است؛ برخی آن را به دلیل وجود احادیث ضعیف مورد انتقاد قرار داده‌اند و برخی دیگر، با در نظر گرفتن دقت و وسعت دانش حاکم نیشابوری، آن را مورد توجه و استفاده قرار می‌دهند. با این حال، نمی‌توان منکر جایگاه این کتاب به عنوان یکی از منابع مهم حدیثی اهل سنت گردید.

حدیث غدیر در «مستدرک حاکم» در جلد سوم، صفحه 613 نقل شده است. متن روایت، با اشاره به حضور پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در غدیر خم در روزی بسیار گرم، آغاز می‌شود. سپس به حمد و ثنای خداوند از سوی حضرت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و پرسش ایشان از مردم درباره اینکه چه کسی نسبت به آنان از خودشان اولی‌تر است، اشاره می‌گردد. پاسخ مردم، مبنی بر اینکه خداوند و رسول او داناترند، فضای مناسبی را برای اعلام ولایت امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) فراهم می‌سازد. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) پس از تأیید برتری خود نسبت به مؤمنان، این جمله کلیدی را بیان می‌فرمایند: "هر که من مولای او هستم پس علی مولای اوست."

اهمیت این روایت در «مستدرک حاکم» از چند جهت قابل بررسی است. اولاً، نقل این حدیث در کتابی که هدف آن جمع‌آوری احادیث صحیح و مطابق با معیارهای بخاری و مسلم است، نشان‌دهنده اعتقاد حاکم نیشابوری به صحت این روایت است. این مسئله، به خودی خود، نشانگر اهمیت و اعتبار واقعه غدیر در نزد این عالم برجسته اهل سنت است. ثانیاً، متن حدیث، با صراحت، بر مسئله ولایت و سرپرستی حضرت علی (علیه‌السلام) بر مومنان تأکید می‌کند. هرچند که تفسیر واژه "مولا" در این حدیث، همواره مورد اختلاف میان شیعه و سنی بوده است، اما وجود چنین نقلی با این صراحت در یکی از منابع معتبر اهل سنت، نشان‌دهنده اهمیت این واژه و دلالت‌های احتمالی آن است.

بررسی و تحلیل این حدیث در «مستدرک حاکم» و مقایسه آن با سایر نقل‌های موجود در منابع اهل سنت، می‌تواند به درک عمیق‌تری از دیدگاه اهل سنت نسبت به واقعه غدیر و مسئله ولایت امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) منجر شود. لازم به ذکر است که تفسیر و تحلیل این حدیث، نیازمند توجه به سیاق و قرائن موجود در روایت، و همچنین بررسی دیدگاه‌های مختلف علمای اهل سنت در این زمینه است.

در نهایت، می‌توان گفت که حدیث غدیر در «مستدرک حاکم نیشابوری»، نمونه‌ای بارز از بازتاب واقعه غدیر در میراث مکتوب اهل سنت است. این حدیث، به عنوان یکی از مستندات تاریخی و روایی، می‌تواند در گفتگوهای بین‌مذاهبی و تلاش برای ایجاد تفاهم و همدلی بیشتر میان مسلمانان، نقش مهمی ایفا کند. بررسی و تحلیل دقیق این گونه روایات، با رعایت اصول علمی و انصاف، می‌تواند به روشن شدن زوایای پنهان تاریخ اسلام و درک صحیح‌تر از وقایع مهم آن، کمک شایانی نماید. این امر، نه تنها به فهم بهتر گذشته منجر می‌شود، بلکه می‌تواند در ساختن آینده‌ای روشن‌تر و مبتنی بر احترام متقابل و تفاهم، مؤثر واقع شود.

 

بررسی و شرح توسط استاد معظم هاشمی نسب «دام ظله»

شیخ محمد سبحانی

✍️استاد معظم دکتر سید صائب هاشمی نسب «دام ظله»

مقوله‌ی اتصال پدیده‌ها به ظهور، به عنوان یک استراتژی تفسیری و تبیینی، همواره در طول تاریخ اندیشه مورد توجه و مناقشه بوده است.  این رویکرد، که ریشه در تفکرات مذهبی، اسطوره‌ای و حتی سیاسی دارد، غالباً سعی در پیوند دادن وقایع و تحولات جهان مادی با مفاهیم و رویدادهای  متعالی، پیشگویی شده یا منتسب به نیرویی ماورایی  دارد.  استدلال رایج در این زمینه، مبتنی بر  این ایده است که هیچ رویدادی اتفاقی نیست و هر پدیده‌ای نشانی و رمزی از  ظهور،  رستاخیز یا  تحقق  آرمان‌های  خاصی را  در خود دارد. در مقابل،  نگاهی انتقادی  این روش را نه تنها گمراه کننده، بلکه  حتی  نوعی  جهالت  تلقی می‌کند،  زیرا مانع از  شناخت عمیق و  علمی  واقعیت‌ها  شده  و  به  جای  تلاش  برای  فهم  علل  واقعی  پدیده‌ها،  به  تفسیرهای  سطحی  و  گاه  خرافی  روی  می‌آورد.

با تأمل در  ماهیت  این  دو  دیدگاه،  می‌توان  استدلال  کرد  که  اتصال  پدیده‌ها  به  ظهور،  به  تنهایی  نمی‌تواند  نشانه  آگاهی  باشد.  بلکه،  نحوه  استفاده  از  این  رویکرد  و  بستری  که  در  آن  به  کار  گرفته  می‌شود،  تعیین  کننده  جهت  گیری  آن  به  سمت  جهالت  یا  آگاهی  است.  در  صورتی  که  این  اتصال  بر  پایه  استدلال‌های  منطقی،  شواهد  مستند  و  تحلیل‌های  جامع  بنا  شود،  می‌تواند  به  درک  بهتری  از  پیچیدگی‌های  هستی  و  ارتباط  میان  ابعاد  مختلف  آن  منجر  شود.  اما  اگر  این  اتصال  بر  پایه  پیش  داوری‌ها،  تعصبات  ذهنی  و  فقدان  آگاهی  از  علل  واقعی  پدیده‌ها  صورت  گیرد،  بی‌تردید  به  بیراهه  کشیده  شده  و  به  تثبیت  و  تداوم  جهالت  کمک  خواهد  کرد.

به  عنوان  مثال،  در  طول  تاریخ،  بسیاری  از  فجایع  طبیعی  مانند  زلزله‌ها  و  سیل‌ها  به  عنوان  نشانه  خشم  الهی  یا  مجازات  گناهان  مردم  تفسیر  شده‌اند.  این  تفسیرها  نه  تنها  هیچ  کمکی  به  درک  علل  زمین‌شناختی  و  اقلیمی  این  حوادث  نکرده‌اند،  بلکه  مانع  از  اتخاذ  تدابیر  پیشگیرانه  و  کاهش  آثار  مخرب  آن‌ها  نیز  شده‌اند.  در  مقابل،  اگر  به  جای  تفسیرهای  خرافی،  به  مطالعه  علمی  علل  این  حوادث  بپردازیم  و  با  استفاده  از  دانش  و  فناوری،  به  مقابله  با  آن‌ها  برخیزیم،  می‌توانیم  از  تکرار  فجایع  مشابه  جلوگیری  کرده  و  از  جان  و  مال  مردم  محافظت  کنیم.

علاوه  بر  این،  اتصال  پدیده‌ها  به  ظهور،  می‌تواند  در  عرصه  سیاست  نیز  مورد  سوء  استفاده  قرار  گیرد.  حکومت‌ها  و  گروه‌های  ایدئولوژیک  اغلب  با  استفاده  از  این  روش،  سعی  در  توجیه  اقدامات  خود  و  تحمیل  نظرات  خود  به  جامعه  دارند.  آن‌ها  با  نسبت  دادن  رویدادهای  مختلف  به  اراده  الهی  یا  اهداف  والا،  می‌کوشند  مخالفان  خود  را  سرکوب  کرده  و  مردم  را  به  اطاعت  از  خود  وادار  سازند.  در  این  موارد،  اتصال  پدیده‌ها  به  ظهور،  نه  تنها  نشانه  آگاهی  نیست،  بلکه  ابزاری  برای  فریب  و  استثمار  است.

با  این  حال،  نمی‌توان  به  طور  کلی  منکر  ارزش  و  اهمیت  اتصال  پدیده‌ها  به  ظهور  شد.  در  واقع،  در  صورتی  که  این  اتصال  با  هدف  کشف  معنای  عمیق‌تر  زندگی،  ارتقای  ارزش‌های  انسانی  و  ایجاد  امید  و  انگیزه  در  مردم  انجام  شود،  می‌تواند  نقش  مثبتی  در  رشد  و  تعالی  فردی  و  اجتماعی  ایفا  کند.  به  عنوان  مثال،  اگر  یک  هنرمند  با  الهام  از  رویدادهای  تاریخی  یا  اجتماعی،  اثر  هنری  خلاقانه‌ای  خلق  کند  که  موجب  تأمل  و  تفکر  در  مخاطبان  شود،  می‌توان  گفت  که  اتصال  پدیده‌ها  به  ظهور،  در  این  مورد  به  آگاهی  و  شناخت  بیشتر  از  واقعیت‌ها  منجر  شده  است.

در  نتیجه،  می‌توان  گفت  که  اتصال  پدیده‌ها  به  ظهور،  به  تنهایی  نه  نشانه  جهالت  است  و  نه  نشانه  آگاهی.  بلکه،  این  نحوه  استفاده  از  این  رویکرد  و  بستری  که  در  آن  به  کار  گرفته  می‌شود،  تعیین  کننده  ارزش  و  اعتبار  آن  است.  اگر  این  اتصال  بر  پایه  استدلال‌های  منطقی،  شواهد  مستند  و  تحلیل‌های  جامع  بنا  شود،  می‌تواند  به  درک  بهتری  از  پیچیدگی‌های  هستی  و  ارتباط  میان  ابعاد  مختلف  آن  منجر  شود.  اما  اگر  این  اتصال  بر  پایه  پیش  داوری‌ها،  تعصبات  ذهنی  و  فقدان  آگاهی  از  علل  واقعی  پدیده‌ها  صورت  گیرد،  بی‌تردید  به  بیراهه  کشیده  شده  و  به  تثبیت  و  تداوم  جهالت  کمک  خواهد  کرد.  بنابراین،  لازم  است  که  همواره  با  نگاهی  انتقادی  و  محتاطانه  به  این  رویکرد  نگریسته  و  از  افتادن  در  دام  تفسیرهای  سطحی  و  خرافی  خودداری  کرد.  در  عین  حال،  نباید  منکر  ارزش  و  اهمیت  اتصال  پدیده‌ها  به  ظهور  در  صورتی  که  با  هدف  کشف  معنای  عمیق‌تر  زندگی،  ارتقای  ارزش‌های  انسانی  و  ایجاد  امید  و  انگیزه  در  مردم  انجام  شود،  شد.  در  نهایت،  تعادل  میان  نگاهی  علمی  و  تحلیلی  و  نگاهی  معنوی  و  تفسیری،  می‌تواند  به  درک  جامع‌تری  از  هستی  و  ارتباط  میان  ابعاد  مختلف  آن  منجر  شود.

شیخ محمد سبحانی