پایگاه اطلاع رسانی استاد معظم سید صائب هاشمی نسب «دام ظله»

نور شریعت ( محلی برای نشر آراء فقهی و اصولی، مباحث درسی و تألیفات علمی)

پایگاه اطلاع رسانی استاد معظم سید صائب هاشمی نسب «دام ظله»

نور شریعت ( محلی برای نشر آراء فقهی و اصولی، مباحث درسی و تألیفات علمی)

پایگاه اطلاع رسانی استاد معظم سید صائب هاشمی نسب «دام ظله»


۶ مطلب در فروردين ۱۴۰۴ ثبت شده است

مسئله‌ی وجوب نماز جمعه، همواره از مباحث مهم و چالش‌برانگیز در فقه شیعه بوده است. با توجه به ادله‌ی موجود و اقوال مختلف فقهاء، دستیابی به حکم قطعی در این زمینه، به ویژه در عصر غیبت، مستلزم بررسی دقیق و جامع است. در این نوشتار، با تکیه بر استظهار از ادله، اقوال فقها، و ملاحظات عرفی، به بررسی مسئله‌ی وجوب حضور در نماز جمعه‌ای که با شرایط منعقد شده، پرداخته و در نهایت، رویکردی احتیاطی را پیشنهاد خواهیم کرد.

بر اساس استظهار از ادله، برخی از روایات بر وجوب تعیینی اقامه نماز جمعه دلالت دارند و اطلاق آنها شامل عصر غیبت نیز می‌شود. از سوی دیگر، دسته‌ای دیگر از روایات، وجوب حضور بعد از اقامه نماز جمعه با شرایط خاص را اثبات می‌کنند. روایاتی نظیر "یجب علی کل مسلم أن یشهدها" در صحیحه محمد بن مسلم، یا روایت "تجب الجمعة علی من کان علی فرسخین فمن زاد علی ذلک فلیس علیه شیء"، به وضوح از وجوب حضور در نماز جمعه‌ای که با شرایط برگزار می‌شود، سخن می‌گویند.

هرچند ادعای اجماع محقق و علامه بر عدم وجوب تعیینی اقامه نماز جمعه در عصر غیبت قابل بررسی است، اما اجماعی بر عدم وجوب حضور در نماز جمعه‌ای که با شرایط منعقد شده، وجود ندارد. اتفاقاً، در جواهر الکلام آمده است که مشهور فقها دو دسته‌اند: گروهی قائل به وجوب تخییری اقامه و حضور شده‌اند و گروهی دیگر، قائل به وجوب تخییری اقامه و وجوب تعیینی حضور بعد از اقامه. این قول اخیر، به تعبیر جواهر، مشهورترین قول است.

با وجود این، چرا فقها به وجوب تعیینی حضور در نماز جمعه فتوا نمی‌دهند؟ به نظر می‌رسد چند عامل در این امر دخیل باشد:

اول: این‌که گفته شده حتی وجوب تعیینی حضور در نماز جمعه نیز خلاف مشهور است. این ادعا، به خودی خود، می‌تواند مانعی در راه فتوا به وجوب تعیینی حضور باشد.

دوم: فرمایشات آیت الله خمینی مبنی بر این‌که حتی در زمان پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) و امیرالمؤمنین (علیه السلام) شرکت در نماز جمعه مستحب مؤکد بوده است، جای تامل دارد. استدلال ایشان بر این مبنا استوار است که اگر حضور در نماز جمعه واجب بود، باید هر جمعه یک انقلاب اجتماعی رخ می‌داد و همه مردان، فارغ از شیخ کبیر بودن یا مسافر بودن، از چهار طرف به سمت محل برگزاری نماز جمعه می‌آمدند. به ویژه در مسجد کوفه و شهر بزرگ کوفه، که جمعیت زیادی داشت و در اوائل خلافت حضرت امیر المؤمنین (علیه السلام) که هنوز خوارج جزء یاران حضرت بودند و اکثر مردم کوفه شیعیان علی بالمعنی الاعم بودند، جمعیت زیادی برای شرکت در نماز جمعه وجود داشت. و تخلف از یک واجب اجتماعی آن هم به شکل گسترده بسیار بعید به نظر می‌رسد. هرچند می‌توان استدلال کرد که فرمایش آقای خمینی در نهایت به معنای ملحق کردن عذرهای عرفی مانند مهمان داشتن و خسته بودن به عذرهای شرعی است، اما انصاف این است که این فرمایش موجه است و نمی‌توان به سادگی از آن گذشت.

سوم: احتمال وجود ارتکاز متشرعی بر عدم وجوب. اگر چنین احتمالی وجود داشته باشد، حتی اگر خطاب، ظاهر در وجوب باشد و تعبیرهای غلاظ و شدادی هم در آن به کار رفته باشد، باز هم به جهت وجود این قرینه لبیه متصله، ظهور فعلی احراز نمی‌شود. مشابه این استدلال در مورد غسل جمعه و غسل احرام نیز مطرح می‌شود، جایی که احتمال وجود ارتکاز متشرعی بر عدم وجوب، به عنوان قرینه لبیه متصله، مانع از احراز ظهور در وجوب می‌شود.

البته این وجه، مبتنی بر این است که آیه قرآن (سوره جمعه، آیه 9) را دلیل بر وجوب حضور ندانیم. فقهایی مانند مرحوم آیت الله خوئی (رضوان الله علیه) معتقد بودند که این آیه دلیل بر وجوب تعیینی حضور نیست. با این حال، اگر آیه قرآن را دلیل بر وجوب نماز جمعه بدانیم، می‌توان استدلال کرد که آیه قبل از تشکیل شدن ارتکاز متشرعی آمده است و ارتکاز متشرعی مانع از ظهور اطلاقی آیه نیست.

با توجه به مجموع ادله و ملاحظات فوق، مقتضای قاعده، التزام به وجوب تعیینی حضور در نماز جمعه است. با این حال، به دلیل وجود شبهات و استدلال‌های مخالف، و همچنین در نظر گرفتن احتیاط، فتوا به وجوب تعیینی حضور دشوار است.

رویکرد پیشنهادی:

با در نظر گرفتن تمام جوانب، پیشنهاد می‌شود که شرکت در نماز جمعه‌ای که با شرایط منعقد شده و حرجی و معنون به عنوان ثانوی نیست، بنا بر احتیاط واجب است. به عبارت دیگر، انسان تا حد امکان و با رعایت شرایط، در نماز جمعه شرکت کند، اما اگر به دلیل موجهی امکان شرکت در نماز جمعه را نداشت، مرتکب حرام نشده است.

همچنین، شخص می‌تواند برای عدم شرکت در نماز جمعه، سفر برود. ظاهر کلمات آیت الله خوئی (ره) این است که لازم نیست سفر شرعی و هشت فرسخی باشد، بلکه سفر عرفی کافی است و همین که به بیشتر از دو فرسخی برود کافی است. البته لازم است که هنگام اذان ظهر، از شهر خارج شده باشد و در شهر نباشد.

نتیجه:
مسئله‌ی وجوب حضور در نماز جمعه، از مسائل پیچیده و اختلافی در فقه شیعه است. با وجود ادله‌ای که بر وجوب حضور دلالت دارند، وجود شبهات و استدلال‌های مخالف، مانع از فتوا به وجوب تعیینی می‌شود. لذا، پیشنهاد می‌شود که با رعایت احتیاط، تا حد امکان در نماز جمعه شرکت شود، اما در صورت وجود عذر موجه، می‌توان از حضور در نماز جمعه صرف نظر کرد. این رویکرد احتیاطی، ضمن احترام به ادله‌ی وجوب، از ایجاد حرج و مشقت برای مکلفین نیز جلوگیری می‌کند.

 

📚 تقریرات درس خارج فقه (کتاب الصلاة) علامه محقق سید صائب هاشمی نسب «دام ظله»

شیخ محمد سبحانی

در مباحث اصول فقه، تمایز بین نهی مولوی و نهی ارشادی از جمله مباحث ظریف و پردامنه است که همواره مورد توجه فقها و اصولیون قرار داشته است. در این میان، مسئله اصلی این است که آیا می‌توان تمام نهی‌ها را، حتی نهی‌هایی که ظاهراً جنبه ارشادی دارند، در نهایت به نهی مولوی تقلیل داد؟

طرح مسئله: آیا نهی ارشادی صرفاً یک نهی مولوی با شرط مقدر است؟

برخی از فقهای برجسته، از جمله محقق همدانی، آیت الله سیستانی، و (به ظاهر) مرحوم آقای روحانی در «منتقى الأصول»، معتقدند که تفاوتی اساسی بین نهی مولوی و نهی ارشادی وجود ندارد. ایشان نهی ارشادی، مانند "لاتقهقه فی الصلاة" (در نماز قهقهه نزنید)، را نوعی نهی مولوی می‌دانند که با یک شرط مقدر همراه است. به عبارت دیگر، این نهی در واقع بیانگر این است: "اگر می‌خواهی نماز کامل و تام به جا آوری، در نماز قهقهه نزن." ایشان استدلال می‌کنند که نهی طبیب به بیمار ( فلان غذا را نخور) نیز از همین جنس است و در حقیقت به این معناست: "اگر می‌خواهی سالم بمانی، فلان غذا را نخور."

نقد دیدگاه شرط مقدر: مشکل شمول نهی نسبت به عاجز

به نظر می‌رسد که رویکرد شرط مقدر در تبیین نهی ارشادی با مشکلات اساسی روبرو است. اگر بپذیریم که نهی ارشادی (مانند لاتقهقه فی الصلاة) صرفاً یک نهی مولوی با شرط مقدر است، نتیجه این خواهد بود که این نهی شامل فرد عاجز نمی‌شود. فرض کنید شخصی در نماز است و به دلیل عوامل بیرونی (مثلاً حرکات و رفتارهای خنده‌دار فردی در کنارش)، به طور غیرارادی خنده‌اش می‌گیرد. در این حالت، با توجه به این‌که نهی اصولاً متوجه مقدور است (همانطور که امر متوجه مقدور است)، نهی «لاتقهقه فی الصلاة» نمی‌تواند شامل این شخص شود، چرا که او در انجام آن عاجز است.

این در حالی است که عرف از «لاتقهقه فی الصلاة» می‌فهمد که قهقهه به طور مطلق مبطل نماز است، حتی اگر قهقهه غیرارادی باشد. مشکل اینجاست که اگر شخص اراده اتیان صلات تامه داشته باشد، اما به دلیل عجز نتواند از قهقهه اجتناب کند، بنا بر اینکه نهی مولوی باشد، نهی «لاتقهقه فی الصلاة» نمی‌تواند شامل او شود. تنها راه برای حل این مشکل، پذیرش این نظر است که خطابات قانونیه (احکام شرعی) شامل عاجزین نیز می‌شوند، اما این مبنایی است که بسیاری از فقها، از جمله خود این بزرگان، آن را قبول ندارند.

تفاوت ماهوی بین داعی در نهی مولوی و نهی ارشادی

به نظر می‌رسد که درک صحیحی از تفاوت نهی مولوی و نهی ارشادی، نیازمند توجه به داعی و مبدأ صدور این دو نوع نهی است. به طور مثال، نهی از کذب (لاتکذب)، به طور واضح به داعی زجر از کذب است. هدف اصلی در اینجا، ابراز کراهت مولی نسبت به این فعل است تا مکلف از انجام آن اجتناب کند.

در مقابل، نهی از قهقهه در نماز (لاتقهقه فی الصلاة)، ظاهراً به داعی ارشاد است. هرچند که این نهی نیز به نوعی انشاء زجر از قهقهه در نماز می‌کند، اما مبدأ و داعی اصلی آن، ارشاد به مانعیت قهقهه برای صحت نماز است. به عبارت دیگر، این نهی به مکلف هشدار می‌دهد که قهقهه موجب بطلان نماز می‌شود. به همین دلیل است که بسیاری از فقها معتقدند که نهی از یک شیء در ضمن یک مرکب (مانند نماز) ظهور در نهی ارشادی دارد.

نهی مولوی تکلیفی در برابر نهی ارشادی هدایتی

با توجه به آنچه گفته شد، می‌توان گفت که نهی مولوی یک نهی تکلیفی است که هدف آن، الزام مکلف به ترک یک فعل است. اما نهی ارشادی، نهی هدایتی است که هدف آن، راهنمایی مکلف به سوی انجام صحیح یک عمل عبادی یا رسیدن به یک نتیجه مطلوب است. تقلیل نهی ارشادی به نهی مولوی با شرط مقدر، این تفاوت اساسی را نادیده می‌گیرد و منجر به تفسیر نادرستی از مقصود شارع مقدس می‌شود.

نتیجه‌گیری

در پایان، با تأکید بر استدلال‌های مطرح شده، به این نتیجه می‌رسیم که نهی ارشادی را نمی‌توان صرفاً یک نهی مولوی با شرط مقدر دانست. این دو نوع نهی، در داعی، هدف، و دامنه شمول تفاوت‌های اساسی دارند. نهی مولوی، تکلیفی و الزامی است، در حالی که نهی ارشادی، هدایتی و راهنما است. درک صحیح این تفاوت، لازمه فهم دقیق احکام شرعی و اجتناب از تفاسیر نادرست از مقاصد شریعت است. اصرار بر تقلیل نهی ارشادی به نهی مولوی، نه تنها خلاف ظاهر است، بلکه می‌تواند منجر به نتایج فقهی غیرقابل التزام، به ویژه در مورد عاجزین، گردد.

📚 تقریرات درس خارج اصول (دوره اول، سال سوم) استاد معظم سید صائب هاشمی نسب «دام ظله»

شیخ محمد سبحانی

صحیح بخاری، مجموعه‌ای از روایات منسوب به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) است که توسط محمد بن اسماعیل بخاری در قرن سوم هجری قمری گردآوری شده است.
این کتاب، در نزد بسیاری از مسلمانان اهل سنت، از جایگاه ویژه‌ای برخوردار است و غالباً با تعابیر رفیع و گاه حتی مقدس‌گونه مورد ستایش قرار می‌گیرد. ادعای صحت تمامی روایات موجود در این مجموعه، که به طور گسترده به بخاری نسبت داده می‌شود، نیز نقش مهمی در این جایگاه رفیع داشته و به شکل گسترده‌ای در میان عموم مردم پذیرفته شده است.
با این حال، این تصورِ مطلقِ صحت، موضوعی است که از دیرباز مورد بحث و بررسی دقیق و موشکافانه علمای حدیث و فقهای برجسته اهل سنت قرار گرفته است.
بررسی این اثر ، نشان می‌دهد که این ادعای صحت مطلق، با واقعیت‌های موجود در صحیح بخاری همخوانی کامل ندارد و نیازمند بررسی و ارزیابی انتقادی است.
ادعای صحت و چالش‌های پیش رو:
محمد بن اسماعیل بخاری، گردآورنده این مجموعه، به عنوان یکی از بنیان‌گذاران علم حدیث و منتقدان روایت، به جمع‌آوری روایات پرداخته است. با این حال، ادعای صحت تمامی روایات موجود در این کتاب، به مرور زمان، به یکی از ارکان اساسی تلقی این اثر در میان بسیاری از مسلمانان تبدیل شده است. این ادعا، اگرچه ریشه در اعتماد اهل سنت به بخاری دارد، اما در بوته نقد و بررسی علمای حدیث، با چالش‌های جدی و قابل توجهی روبرو شده است.
این چالش‌ها، نه تنها از سوی علمای معظم شیعه مطرح نشده‌اند، بلکه بسیاری از علمای برجسته اهل سنت نیز با این ادعای مطلقِ صحت، مخالفت کرده و بر لزوم بررسی دقیق‌تر و موشکافانه‌تر روایات موجود در صحیح بخاری تاکید داشته‌اند.


دیدگاه‌های علمای معاصر و پس از بخاری: نگاهی به مخالفانِ ادعای صحت مطلق
برخلاف تصور رایج، ادعای صحت مطلق صحیح بخاری، هرگز به عنوان یک اصل پذیرفته شده در میان تمامی علمای اهل سنت مطرح نبوده است. بسیاری از بزرگان و صاحب‌نظران در این حوزه، با استناد به شواهد و دلایل متقن، بر وجود روایات ضعیف، معلل (دارای اشکال پنهان) و یا حتی نادرست در این مجموعه تاکید کرده‌اند. در ادامه، به برخی از مهم‌ترین این نظرات اشاره می‌شود:
•    ابن حجر عسقلانی، شارح برجسته صحیح بخاری:  ابن حجر عسقلانی، که بدون شک به عنوان یکی از مهم‌ترین و معتبرترین شارحان صحیح بخاری شناخته می‌شود، در کتاب مشهور خود، "فتح الباری شرح صحیح البخاری"، به وجود روایات ضعیف و مُعلَّل (دارای اشکال) در این کتاب اشاره می‌کند. او در مقدمه این شرح، با عنوان "هدی الساری"، به بررسی انتقادی روایات موجود در صحیح بخاری پرداخته و به صراحت، وجود اشکالات در برخی از آنها را تصدیق می‌کند.
او در "هدی الساری، ص۳۶۴" می‌نویسد: «محمد بن اسماعیل بخاری در کتاب خودش ١١٠ حدیث معلَّل و مشکل‌دار و ضعیف و مخدوش را نقل کرده است.» این اظهار نظر، که از زبان یکی از برجسته‌ترین و آگاه‌ترین افراد نسبت به محتوای صحیح بخاری بیان شده، نشان می‌دهد که ادعای صحت مطلق، تا چه حد با واقعیت فاصله دارد. اصطلاح "معلل" در علم حدیث، به روایاتی اطلاق می‌شود که در ظاهر صحیح به نظر می‌رسند، اما با بررسی دقیق‌تر، اشکالات پنهانی در سند یا متن آنها آشکار می‌شود. این اشکالات می‌توانند شامل انقطاع در سند، وجود راوی ضعیف در سلسله سند، یا تعارض متن روایت با سایر روایات صحیح یا اصول کلی شریعت باشند.
•    عُقیلی:  عُقیلی، از علمای حدیث برجسته و صاحب کتاب "الضعفاء الکبیر"، به نقل از منابع تاریخی، به این موضوع اشاره می‌کند که بخاری، پس از اتمام نگارش صحیح خود، آن را به تعدادی از بزرگان علم حدیث، از جمله علی بن مدینی، یحیی بن مَعین و احمد بن حنبل، عرضه کرد تا نظرات و انتقادات آنها را در مورد روایات جمع‌آوری شده جویا شود. بنا به گفته او، این افراد پس از بررسی دقیق کتاب، مواردی از روایات موجود در صحیح بخاری را صحیح ندانستند و به بخاری تذکر دادند. این موضوع در "تهذیب التهذیب، ج۹ ص۴۶، شرح حال بخاری" ذکر شده است و نشان می‌دهد که حتی در زمان حیات بخاری و در میان برجسته‌ترین علمای حدیث آن دوران نیز، صحت تمامی روایات این کتاب، مورد اجماع و اتفاق نظر نبوده است. این رویداد، گواهی بر رویکرد انتقادی علمای حدیث نسبت به این اثر و عدم پذیرش مطلق ادعای صحت آن است.
•    ابن همّام، از علمای حنفیه: کمال‌الدین محمد بن عبدالواحد معروف به ابن‌همّام، از علمای برجسته مذهب حنفی، با صراحت به این موضوع اشاره می‌کند که تصور صحت مطلق روایات موجود در صحیح بخاری و مسلم، تصوری باطل و ناشی از تعصب است. او در کتاب "اضواء علی السنة المحمدیة، ص۳۱۲" می‌نویسد: «کسانى گمان مى‌کنند صحیح‌ترین احادیث، روایاتى است که بخارى و مسلم آن را نقل کرده باشند ... چنین پندارى، زورگویى و باطل است و پیروى و تقلید از این گفته‌ها جایز نیست.» این اظهار نظر صریح و قاطع، ضمن رد تصور رایج در میان برخی از مسلمانان، بر لزوم بررسی انتقادی و محققانه روایات موجود در این کتب، تاکید می‌کند و از پیروى کورکورانه از این باور غلط برحذر می‌دارد. ابن همّام، با این بیان، بر این اصل اساسی تاکید می‌کند که هیچ کتابی، حتی صحیح‌ترین کتب حدیثی، نباید به صورت مطلق و بدون نقد و بررسی مورد پذیرش قرار گیرد.
•    باقلّانی، جوینی و غزالی:  باقلّانی، جوینی و غزالی، از دیگر علمای برجسته و نامدار اهل سنت، نیز صحت تمامی روایات صحیح بخاری و مسلم را نپذیرفته و به ذکر نمونه‌هایی از احادیث غیرصحیح یا دارای اشکال در این دو کتاب پرداخته‌اند. این موضوع در "فتح الباری، ج۸ ص۱۸۹، کتاب التفسیر، باب ۱۳" قابل مشاهده است. وجود این انتقادات و تذکرات از سوی این بزرگان، نشان می‌دهد که مسئله صحت روایات موجود در این کتب، موضوعی مورد بحث و اختلاف نظر در میان علمای اهل سنت بوده و هیچ‌گاه به عنوان یک اصل بدیهی و غیرقابل انکار تلقی نشده است.


دلایل وجود روایات ضعیف و معلل در صحیح بخاری: عواملی که باید در نظر گرفته شوند
با وجود تلاش‌های فراوان و وسواس‌گونه بخاری برای گردآوری روایات صحیح و معتبر، دلایل متعددی وجود دارد که منجر به وجود روایات ضعیف و معلل در این کتاب شده است. درک این دلایل، به فهم بهتر جایگاه صحیح بخاری و ضرورت بررسی انتقادی روایات آن کمک می‌کند. برخی از این دلایل عبارتند از:
•    وجود راویان ضعیف در سند برخی از روایات:  در سند برخی از روایات موجود در صحیح بخاری، راویانی وجود دارند که از نظر علمای رجال (علم بررسی احوال و وثاقت راویان حدیث)، ضعیف، مجهول‌الحال یا مورد تردید هستند. اگرچه بخاری سعی داشته از روایات این افراد اجتناب کند، اما در برخی موارد، به دلیل اهمیت متن روایت یا عدم وجود روایت مشابه از طریق راویان قوی‌تر، مجبور به نقل روایت از طریق این افراد شده است.
•    وجود تعارضات در متن برخی از روایات:  در برخی از موارد، روایاتی در صحیح بخاری وجود دارند که با یکدیگر یا با آیات قرآن، تعارض دارند. این تعارضات، می‌تواند ناشی از خطا در نقل روایت، اختلاف در برداشت از معنای روایت، یا وجود روایات منسوخ در کتاب باشد.
•    وجود تدلیس در سند برخی از روایات:  تدلیس، به معنای پنهان کردن نام راوی ضعیف و جایگزین کردن آن با نام راوی دیگر است که از نظر اعتبار بالاتر است. اگرچه بخاری سعی داشته از نقل روایات مدلس خودداری کند، اما احتمال وجود روایات مدلس در کتاب او، به خصوص در روایاتی که از طریق شاگردان وی نقل شده‌اند، وجود دارد.
•    احتمال خطا در حافظه راویان:  حتی راویان مورد اعتماد و ثقه نیز ممکن است در نقل روایات، دچار خطا شوند. حافظه انسان، ظرفی محدود است و احتمال اشتباه در به خاطر سپردن جزئیات روایت، همواره وجود دارد. این خطاها، می‌توانند به تدریج و در طول زمان، به تغییر در متن روایت منجر شوند.
•    تفسیرهای متفاوت از شرایط صحت روایت توسط علمای مختلف:  معیارهای صحت روایت و شرایطی که یک راوی باید داشته باشد تا مورد اعتماد قرار گیرد، در میان علمای مختلف حدیث، همواره مورد بحث و اختلاف نظر بوده است. ممکن است بخاری، راوی را مورد اعتماد بداند که از نظر عالم دیگری، فاقد شرایط لازم برای اعتماد باشد. این اختلاف نظرها، می‌تواند به وجود روایاتی در صحیح بخاری منجر شود که از نظر برخی از علما، صحیح و از نظر برخی دیگر، ضعیف تلقی شوند.


نتیجه‌گیری:
صحیح بخاری، بدون شک، یکی از کتب حدیثی در تاریخ اسلام است و نقش بسزایی در حفظ و انتقال روایات پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) داشته است. با این حال، ادعای صحت مطلق تمامی روایات موجود در این کتاب، ادعایی است که با واقعیت‌های موجود در این اثر همخوانی کامل ندارد و مورد مخالفت بسیاری از علمای برجسته اهل سنت قرار گرفته است.
بررسی انتقادی روایات موجود در صحیح بخاری، با استناد به آراء و نظرات علمای برجسته، نه تنها از جایگاه این کتاب نمی‌کاهد، بلکه به فهم بهتر و دقیق‌تر آن کمک می‌کند. این بررسی، باید با رویکردی علمی، منصفانه و با در نظر گرفتن تمامی جوانب و شرایط تاریخی انجام شود. تنها از این طریق است که می‌توان به تصویری واقع‌بینانه‌تر از جایگاه صحیح بخاری در حدیث‌شناسی اسلامی دست یافت و از افتادن در دام تقلید کورکورانه پرهیز کرد.

شیخ محمد سبحانی

 

مسئله تقدم فضیلت وقت یا فضیلت جماعت، همواره یکی از مباحث مورد توجه فقها بوده است. این نوشتار به بررسی دقیق‌تر این مسئله، با تمرکز بر دیدگاه‌های مختلف مراجع تقلید و استدلال‌های ارائه شده، می‌پردازد. همان‌طور که در مقدمه بیان شد، در حالت عادی، اقامه نماز در وقت فضیلت آن، به ویژه در ابتدای وقت، امری مستحب و مورد تاکید است. اما در صورت وجود مانعی همچون امکان شرکت در نماز جماعت، این استحباب ممکن است دستخوش تغییر شود.

مروری بر مسئله:

مسئله اصلی این است که آیا می‌توان نماز را از ابتدای وقت فضیلت به تأخیر انداخت تا بتوان در نماز جماعت شرکت کرد، حتی اگر این تأخیر منجر به خروج از وقت فضیلت شود؟ به عبارت دیگر، آیا فضیلت نماز جماعت بر فضیلت اقامه نماز در اول وقت، غلبه دارد؟

دیدگاه صاحب عروة الوثقی:

صاحب عروة الوثقی، آیت الله سید محمدکاظم طباطبائی یزدی، در کتاب ارزشمند خود، عروة الوثقی، بیان می‌دارند که تأخیر نماز از ابتدای وقت به منظور شرکت در نماز جماعت یا حضور در مسجد، امری دارای فضیلت است، مشروط بر آنکه این تأخیر به حد افراط نرسد. به این معنا که تأخیر باید به گونه‌ای نباشد که وقت نماز به طور کلی در معرض خطر قرار گیرد.

اعتراض آیت الله حکیم:

آیت الله سید محسن حکیم، مرجع عالیقدر شیعیان، با دیدگاه صاحب عروه مخالفت کرده و استدلال می‌کنند که حتی اگر تأخیر نماز منجر به افراط (یعنی تأخیر زیاد و نزدیک شدن به انتهای وقت نماز) شود، باز هم ثواب عظیم نماز جماعت آنقدر بالاست که این تأخیر برای درک این ثواب، از اقامه نماز به صورت فرادی در وقت فضیلت، ارجحیت دارد. ایشان معتقدند فضیلت جماعت، خود جبران کننده تأخیر از وقت فضیلت است.

نظر آیت الله تبریزی:

مرحوم آیت الله شیخ جواد تبریزی، از فقهای برجسته معاصر، نیز دیدگاهی مشابه آیت الله حکیم دارند. ایشان برای بررسی دقیق‌تر موضوع، آن را به دو مقام تفکیک می‌کنند:

  • مقام اول: تأخیر نماز از آغاز وقت به منظور درک نماز جماعتی که قبل از فوت وقت فضیلت برگزار می‌شود: در این حالت، آیت الله تبریزی معتقدند که تأخیر برای درک نماز جماعت اولی است. ایشان استدلال می‌کنند که روایات متعددی بر فضیلت بسیار بالای نماز جماعت (به عنوان مثال، معادل بیست و پنج برابر نماز فرادی) دلالت دارند. در مقابل، در مورد نماز در ابتدای وقت، تنها به فضیلت آن اشاره شده است و تعابیر مشابهی در مورد برتری آن بر جماعت وجود ندارد.

  • مقام دوم: تأخیر نماز جماعت به حدی که منجر به فوت وقت فضیلت شود: در این حالت، آیت الله تبریزی به اشکالی که از سوی مرحوم آیت الله خویی (استاد خود) مطرح شده است، اشاره می‌کنند. آیت الله خویی استدلال می‌کنند که روایات مربوط به فضیلت نماز جماعت، عموماً به نماز جماعت‌هایی اشاره دارند که در وقت فضیلت خوانده می‌شوند. ایشان این سؤال را مطرح می‌کنند که آیا می‌توان فضیلت جماعت را به نمازی که خارج از وقت فضیلت اقامه می‌شود، تعمیم داد؟

با وجود این اشکال، آیت الله تبریزی نظر صاحب حدائق را نیز مورد بررسی قرار می‌دهند. صاحب حدائق معتقدند که تأخیر نماز به گونه‌ای که وقت فضیلت آن از دست برود، مصداق تضییع نماز است و باید همواره سعی کرد نماز را در وقت فضیلت اقامه کرد.

آیت الله تبریزی این نظر را رد کرده و بیان می‌دارند که اگر تأخیر نماز عصر به این معنا باشد که نماز جماعت در نزدیکی غروب آفتاب برگزار شود، باز هم قابل قبول است و تأخیر نماز برای درک جماعت، اشکالی ندارد. ایشان معتقدند که اگر شش هفتم وقت نماز (به عنوان مثال در نماز عصر) سپری شود، باز هم تأخیر برای درک جماعت مانعی ندارد. ایشان به روایتی استناد می‌کنند که تأخیر نماز را به تضییع وقت فضیلت مربوط می‌داند، نه به تضییع کل وقت نماز.

در نهایت، آیت الله تبریزی تأکید می‌کنند که حتی اگر تأخیر نماز منجر به افراط شود، باز هم بهتر است که صبر کرد تا نماز با جماعت خوانده شود، مگر اینکه این تأخیر به حدی برسد که عملاً تضییع نماز محسوب شود. ایشان این نظر را در مورد تأخیر نماز اول وقت برای درک فضیلت نماز در مسجد (به عنوان مثال، در مسجد الحرام یا مسجد النبی) نیز جاری می‌دانند.

دیدگاه استاد معظم هاشمی نسب (حفظه الله):

استاد معظم آقای هاشمی نسب، با احترام به دیدگاه‌های مراجع عظام تقلید، بیان می‌دارند که این مسئله برای ایشان خالی از اشکال نیست. ایشان نیز همانند مرحوم آیت الله خویی و آیت الله سیستانی، بر این باورند که فضیلت تأخیر نماز از وقت فضیلت برای درک نماز جماعت، برای ایشان به طور کامل ثابت نشده است. ایشان استدلال می‌کنند که روایاتی که می‌گویند "نماز جماعت معادل بیست و پنج نماز فرادی است"، به ذات نماز جماعت اشاره دارند و نمی‌توان به سادگی این فضیلت را به نماز جماعتی که در وقت فضیلت خوانده نمی‌شود، تعمیم داد. به عبارت دیگر، ممکن است این فضیلت مخصوص نماز جماعتی باشد که در وقت فضیلت اقامه می‌شود.

ایشان نتیجه می‌گیرند که در تزاحم بین نماز جماعت و وقت فضیلت، دلیل قاطعی بر استحباب درک جماعت، حتی اگر منجر به فوت وقت فضیلت شود، در دست نیست. با این حال، اگر قبل از فوت وقت فضیلت، نماز جماعت برگزار شود، تأخیر نماز برای شرکت در آن، اشکالی ندارد.

نتیجه‌گیری:

مسئله تزاحم بین وقت فضیلت و نماز جماعت، یک مسئله اختلافی بین فقها است. برخی از فقها، فضیلت جماعت را بر فضیلت وقت فضیلت ارجح می‌دانند، در حالی که برخی دیگر، به ویژه در صورتی که تأخیر منجر به خروج از وقت فضیلت شود، فضیلت وقت فضیلت را مقدم می‌شمارند. به نظر می‌رسد که در این مسئله، رجوع به احتیاط و عمل به فتوای مرجع تقلید شخصی، بهترین راهکار باشد. همچنین، توجه به نیت و انگیزه فرد در تأخیر نماز، نیز می‌تواند در تعیین حکم شرعی مؤثر باشد.

در نهایت، شایسته است مؤمنین، با در نظر گرفتن تمام جوانب و با مشورت با اهل علم و تقوا، در اینگونه موارد به بهترین وجه عمل نمایند تا از اجر و ثواب هر دو فضیلت (فضیلت وقت و فضیلت جماعت) بهره‌مند گردند.

📚 تقریرات درس خارج فقه (کتاب الصلاة) علامه محقق سید صائب هاشمی نسب «دام ظله»

شیخ محمد سبحانی

✍️ استاد معظم دکتر سید صائب هاشمی نسب «دام ظله»

روز هشتم شوال، سالروز تخریب بقعه‌ی متبرک بقیع، یادآور یکی از تلخ‌ترین و جانکاه‌ترین وقایع تاریخ اسلام است. در این روز شوم، نه‌تنها حرمت پیکر مطهر ائمه‌ی هدی (علیهم‌السلام) شکسته شد، بلکه نمادی از سیطره‌ی تعصب، جهالت و اعمال قدرتِ بی‌منطق بر ارزش‌های والای دینی و اصول عقلانیت به نمایش درآمد. این فاجعه، فراتر از تخریب فیزیکی یک مکان مقدس، زنگ خطری است که همواره جوامع بشری را از درون تهدید می‌کند: خطر اضمحلال اخلاق، عدالت و اندیشه در برابر استبداد و افراط‌گرایی.

تخریب بقیع را نمی‌توان صرفاً به یک رخداد تاریخی محدود کرد. این واقعه، محصول فرآیندی طولانی از تحریف، تفسیرهای نادرست و سوء استفاده از آموزه‌های دینی است. در پس این عمل شنیع، تفکری نهفته است که با تمسک به ظواهر و تعصبات کورکورانه، از درک ژرفا و روح تعالیم اسلامی عاجز مانده و به جای ترویج صلح، تسامح و همزیستی، به خشونت، نفرت‌پراکنی و حذف دیگری دامن می‌زند. بی‌تردید، بازخوانی این رویداد دردناک و تحلیل ریشه‌های آن، می‌تواند درس‌های عبرت‌آموزی برای جوامع کنونی به ارمغان آورد.

▪️استدلال: بنیان اساسی پیشرفت و تعالی

استدلال، سنگ بنای هر گفتمان سازنده و پیشرفت‌دهنده‌ای است. در یک جامعه‌ی سالم و پویا، اختلاف نظرها نه‌تنها پذیرفته می‌شوند، بلکه به عنوان فرصتی برای رشد و تعالی نگریسته می‌شوند. استدلال، ابزاری است که به ما امکان می‌دهد تا با بررسی دقیق و منطقی شواهد و دلایل، به درک بهتری از مسائل دست یابیم و به سوی حقیقت رهنمون شویم. این ابزار گرانبها، ضامن توسعه‌ی فکری و ارتقای سطح آگاهی جمعی است.

اما در روز تخریب بقیع، این ابزار ارزشمند به کلی کنار گذاشته شد و جای خود را به تعصب و جهالت داد. هیچ‌گونه فرصتی برای گفت‌وگو، تبادل نظر و یا ارائه‌ی استدلال‌های مخالف فراهم نشد. تنها صدای خشونت و تخریب بود که شنیده می‌شد. این رویداد، نشان داد که چگونه فقدان استدلال و منطق می‌تواند به فاجعه‌ای انسانی و فرهنگی منجر شود.

▪️تعصب: دشمن سرسخت خردورزی

تعصب، دشمن قسم‌خورده‌ی استدلال است. تعصب، دیدگاه انسان را محدود و بسته می‌کند و او را از پذیرش حقایق جدید و درک دیدگاه‌های متفاوت باز می‌دارد. انسان متعصب، به جای آنکه به دنبال حقیقت باشد، به دنبال تأیید پیش‌فرض‌های خود است و هرگونه استدلال مخالف را به عنوان تهدیدی برای اعتقادات خود تلقی می‌کند. در چنین فضایی، امکان گفت‌وگو و تعامل سازنده از بین می‌رود و خشونت و افراط‌گرایی جایگزین آن می‌شود.

تعصب، نه تنها مانع از رشد فکری افراد می‌شود، بلکه می‌تواند زمینه‌ساز تبعیض، نفرت‌پراکنی و درگیری‌های خونین نیز باشد. تاریخ، مملو از نمونه‌هایی است که نشان می‌دهد چگونه تعصب‌های مذهبی، قومی و نژادی، به فجایع انسانی عظیمی منجر شده‌اند. تخریب بقیع، نمونه‌ای آشکار از این واقعیت تلخ است.

▪️جهالت: ریشه‌ی اصلی تعصب

جهالت، ریشه‌ی اصلی تعصب است. جهالت، ناشی از فقدان دانش، اطلاعات و آگاهی است. انسان جاهل، به دلیل عدم درک صحیح از مسائل، به آسانی فریب می‌خورد و به دام تعصب و خرافات می‌افتد. جهالت، زمینه‌ی مناسبی را برای سوء استفاده‌ی افراد سودجو و قدرت‌طلب فراهم می‌کند تا با تحریک احساسات و تهییج تعصبات، به اهداف شوم خود دست یابند.

در روز تخریب بقیع، جهالت و بی‌خبری از حقیقت دین، به اوج خود رسید. افرادی که دست به این عمل شنیع زدند، درک درستی از آموزه‌های اسلامی نداشتند و با تفسیری سطحی و متعصبانه از دین، به تخریب و خشونت روی آوردند. جهالت، نه تنها باعث گمراهی این افراد شد، بلکه زمینه‌ی سوء استفاده از آنان را نیز فراهم کرد.

تخریب بقیع: محصول زورگویی و استبداد

تخریب بقیع، نه تنها نتیجه‌ی تعصب و جهالت، بلکه محصول زورگویی و استبداد نیز بود. قدرت‌های خودکامه، برای حفظ منافع خود و سرکوب مخالفان، همواره از زور و خشونت استفاده کرده‌اند. در این میان، دین و مذهب نیز بارها به عنوان ابزاری برای توجیه ظلم و ستم مورد استفاده قرار گرفته‌اند. تخریب بقیع، نمونه‌ای بارز از این سوء استفاده است؛ عملی که به نام دین انجام شد، اما در واقع، با روح و جوهره‌ی آن در تضاد بود.

استبداد و خودکامگی، همواره زمینه‌ساز ظلم و ستم و پایمال شدن حقوق انسانی بوده است. در جوامعی که استبداد حاکم است، آزادی بیان و اندیشه سرکوب می‌شود و هیچ‌گونه مجالی برای انتقاد و مخالفت وجود ندارد. در چنین فضایی، تعصب و جهالت به راحتی گسترش می‌یابد و زمینه‌ی بروز فجایعی همچون تخریب بقیع فراهم می‌شود.

پیامدهای تخریب بقیع و درس‌های عبرت‌آموز

پیامدهای تخریب بقیع، فراتر از یک رویداد تاریخی، همچنان در جوامع اسلامی و غیراسلامی قابل مشاهده است. این واقعه، نشان داد که چگونه تعصب، جهالت و زورگویی می‌توانند به تخریب ارزش‌های انسانی، ترویج خشونت و ایجاد تفرقه و اختلاف منجر شوند. بنابراین، درس‌هایی که از تخریب بقیع می‌توان آموخت، بسیار ارزشمند و آموزنده است.

  • اولاً: ضرورت ترویج استدلال، عقلانیت و تفکر انتقادی در جوامع بشری، بیش از پیش احساس می‌شود. برای مقابله با تعصب و جهالت، باید به آموزش و پرورش صحیح، ترویج فرهنگ مطالعه و تحقیق و ایجاد فضایی باز و آزاد برای تبادل نظر و اندیشه اهمیت ویژه‌ای قائل شد. تقویت مهارت‌های تفکر انتقادی و تشویق به پرسشگری، می‌تواند به مصونیت افراد در برابر فریب و تعصب کمک کند.

  • ثانیاً: اهمیت حفظ و پاسداری از میراث فرهنگی و تاریخی، برای جلوگیری از تکرار چنین وقایع تلخی، باید مورد توجه قرار گیرد. میراث فرهنگی و تاریخی، نه تنها یادآور گذشته‌ی ما هستند، بلکه می‌توانند الهام‌بخش آینده‌ای بهتر نیز باشند. تخریب میراث فرهنگی، در واقع، تخریب حافظه‌ی تاریخی و هویت جمعی یک ملت است. لازم است سازمان‌های بین‌المللی و دولت‌ها، با تمام توان از میراث فرهنگی و تاریخی در برابر هرگونه خطر محافظت کنند.

  • ثالثاً: لزوم مبارزه با هرگونه تعصب، تبعیض و افراط‌گرایی، برای ایجاد جوامعی مبتنی بر عدالت، صلح و مدارا، باید به عنوان یک وظیفه‌ی اخلاقی و انسانی در نظر گرفته شود. برای رسیدن به این هدف، باید با تمام اشکال تعصب، تبعیض و افراط‌گرایی، چه مذهبی، چه قومی، چه نژادی و چه جنسیتی، به طور جدی مبارزه کرد. ترویج ارزش‌های انسانی همچون احترام به تفاوت‌ها، همدلی و همبستگی، می‌تواند به ایجاد جوامعی صلح‌آمیز و عادلانه‌تر کمک کند.

درس‌آموزی از گذشته برای آینده‌ای بهتر

در نهایت، باید به یاد داشته باشیم که تخریب بقیع، تنها یک حادثه تاریخی نیست، بلکه هشداری است برای همه‌ی ما. هشداری است در مورد خطرات تعصب، جهالت و زورگویی. برای جلوگیری از تکرار چنین وقایعی، باید با تمام توان در جهت ترویج استدلال، عقلانیت، عدالت، صلح و مدارا تلاش کنیم و از میراث فرهنگی و تاریخی خود، با تمام وجود پاسداری نماییم. باشد که با درس‌آموزی از این واقعه‌ی تلخ، بتوانیم جامعه‌ای بهتر و انسانی‌تر بسازیم و نام و یاد ائمه‌ی اطهار (علیهم‌السلام) را در دل‌ها زنده نگه داریم.

شیخ محمد سبحانی

بررسی و تحلیل دیدگاه علامه مجلسی پیرامون بهترین راه شناخت راویان حدیث: رویکردی فراتر از علم رجال

برداشتی از دروس خارج فقه استاد معظم دکتر سید صائب هاشمی نسب «دام ظله»

علامه مجلسی، فقیه، محدث و عالم برجسته شیعه، در شرح حدیث «اعرفوا منازل الناس علی قدر روایتهم عنا» دیدگاهی نو و قابل تأملی را در مورد شناخت راویان حدیث ارائه می دهد. وی معتقد است که بررسی و تحلیل روایات نقل شده توسط هر راوی، روشی دقیق‌تر و مؤثرتر در شناخت جایگاه و وثاقت او نسبت به صرف مراجعه به کتب رجالی است. این مقاله به بررسی این دیدگاه، تحلیل جوانب مختلف آن، و ارائه پیشنهادات پیرامون به کارگیری آن در پژوهش های حدیثی معاصر می پردازد.

تفسیر و تبیین دیدگاه علامه مجلسی:

علامه مجلسی در عبارت خود به این نکته اساسی اشاره می کند که کتب رجالی، با وجود اهمیت انکارناپذیرشان، نمی توانند به طور کامل و جامع، تصویری دقیق از خصوصیات و ویژگی های هر راوی ارائه دهند. این محدودیت به دلایل مختلفی قابل توجیه است:

عمومیت و کلیت احکام رجالی: احکام رجالی غالباً مبتنی بر اطلاعات کلی و ظاهری از راوی هستند. ممکن است یک راوی در ظاهر موثق به نظر برسد، اما بررسی دقیق روایات او نشان دهنده ضعف در حافظه، اشتباه در نقل، یا حتی تعصب و گرایش های خاص باشد که بر صحت روایات او اثرگذار است.
تغییر شرایط و احوال راوی: ممکن است یک راوی در برهه ای از زمان فردی ثقه و مورد اعتماد بوده باشد، اما به مرور زمان و به دلیل تغییر شرایط زندگی، گرایش های فکری یا سیاسی، دچار انحراف شده باشد و روایات او تحت تاثیر این انحرافات قرار گرفته باشند. کتب رجالی معمولاً اطلاعات مربوط به این تغییرات را در بر ندارند.
محدودیت اطلاعات تاریخی: منابع تاریخی در مورد زندگی و احوال راویان حدیث، غالباً ناقص و پراکنده هستند. بسیاری از جنبه های زندگی راویان از دید مورخان پنهان مانده و در نتیجه، کتب رجالی نیز نمی توانند تصویری کامل از شخصیت آنها ارائه دهند.

در مقابل، علامه مجلسی معتقد است که بررسی روایات نقل شده توسط هر راوی، اطلاعات دقیق و ارزشمندی در مورد او ارائه می دهد. این اطلاعات می تواند شامل موارد زیر باشد:

دقت و ضبط راوی: بررسی روایات یک راوی می تواند نشان دهد که او تا چه حد در نقل روایات دقیق و امین بوده است. وجود اشتباهات فاحش، تناقضات آشکار، یا تحریف در روایات، می تواند نشان دهنده ضعف در حافظه یا دقت راوی باشد.
گرایش های فکری و اعتقادی راوی: محتوای روایات نقل شده توسط یک راوی می تواند نشان دهنده گرایش های فکری و اعتقادی او باشد. به عنوان مثال، راویانی که روایات زیادی در فضائل یک امام خاص نقل کرده اند، ممکن است دارای گرایش های غالیانه باشند.
میزان تقید راوی به تقیه: برخی از راویان به دلیل شرایط سیاسی و اجتماعی خاص، مجبور به تقیه بوده اند و روایات خود را به گونه ای بیان می کردند که با اعتقادات ظاهری حاکمان سازگار باشد. بررسی روایات این افراد می تواند نشان دهد که تا چه حد به تقیه پایبند بوده اند.
سطح علمی و فهم راوی: روایات نقل شده توسط یک راوی می تواند نشان دهنده سطح علمی و فهم او از مسائل دینی باشد. راویانی که روایات پیچیده و عمیق را نقل کرده اند، معمولاً از سطح علمی بالاتری برخوردار بوده اند.
اهمیت راوی به مسائل دینی: کثرت یا قلت روایات نقل شده توسط یک راوی می تواند نشان دهنده میزان اهمیت او به مسائل دینی و تلاش او برای نشر معارف اهل بیت (علیهم السلام) باشد.

 

مزایای رویکرد علامه مجلسی:

رویکرد علامه مجلسی در شناخت راویان حدیث، دارای مزایای متعددی است:

دقت بیشتر: این روش، با تکیه بر شواهد مستقیم و ملموس (یعنی روایات)، تصویر دقیق تری از راوی ارائه می دهد.
جامعیت: این روش، ابعاد مختلف شخصیتی و علمی راوی را در نظر می گیرد و به شناخت جامعی از او دست می یابد.
پویایی: این روش، امکان تشخیص تغییرات در احوال راوی را فراهم می کند و تصویری پویا از او ارائه می دهد.
تکمیل کننده علم رجال: این روش، به عنوان یک مکمل برای علم رجال عمل می کند و به محققان کمک می کند تا احکام رجالی را با دقت بیشتری تفسیر و اعمال کنند.

 

چالش ها و محدودیت های رویکرد علامه مجلسی:

با وجود مزایای فراوان، رویکرد علامه مجلسی با چالش ها و محدودیت هایی نیز روبرو است:

نیاز به تخصص و مهارت بالا: بررسی و تحلیل روایات نیازمند تخصص و مهارت بالایی در علوم حدیث، فقه، تاریخ و رجال است.
حجم زیاد کار: بررسی روایات یک راوی، به ویژه راویانی که روایات زیادی نقل کرده اند، می تواند زمان بر و طاقت فرسا باشد.
احتمال خطا در تفسیر: تفسیر روایات و استنباط نتایج از آنها، ممکن است با خطا همراه باشد.
عدم امکان استفاده در مورد همه راویان: در مورد برخی از راویان، تعداد روایات نقل شده بسیار کم است و امکان استفاده از این روش وجود ندارد.


پیشنهادات برای به کارگیری رویکرد علامه مجلسی در پژوهش های حدیثی معاصر:

با توجه به اهمیت و مزایای رویکرد علامه مجلسی، پیشنهاد می شود که این روش در پژوهش های حدیثی معاصر به طور گسترده تری مورد استفاده قرار گیرد:

آموزش روش شناسی: آموزش روش شناسی بررسی و تحلیل روایات، باید به عنوان یکی از دروس اصلی در حوزه های علمیه و دانشگاه ها تدریس شود.
تدوین نرم افزارهای تخصصی: نرم افزارهای تخصصی برای بررسی و تحلیل روایات، می تواند به محققان کمک کند تا این کار را با سرعت و دقت بیشتری انجام دهند.
انجام پروژه های تحقیقاتی: پروژه های تحقیقاتی متمرکز بر بررسی روایات راویان خاص، می تواند به شناخت دقیق تر آنها کمک کند.
ترویج فرهنگ تحقیق حدیثی: ترویج فرهنگ تحقیق حدیثی و ترغیب محققان به استفاده از رویکردهای نو و خلاقانه، می تواند به ارتقای سطح پژوهش های حدیثی کمک کند.

نتیجه گیری:

دیدگاه علامه مجلسی در مورد شناخت راویان حدیث، رویکردی نو و کارآمد است که می تواند به محققان کمک کند تا به شناخت دقیق تر و جامع تری از راویان حدیث دست یابند. با وجود چالش ها و محدودیت ها، این روش می تواند به عنوان یک مکمل ارزشمند برای علم رجال عمل کند و به ارتقای سطح پژوهش های حدیثی کمک کند. با آموزش روش شناسی، تدوین نرم افزارهای تخصصی، انجام پروژه های تحقیقاتی و ترویج فرهنگ تحقیق حدیثی، می توان این رویکرد را در پژوهش های حدیثی معاصر به طور گسترده تری مورد استفاده قرار داد.

شیخ محمد سبحانی