علامه محقق دکتر سید صائب هاشمی نسب

نور شریعت ( محلی برای نشر آراء فقهی و اصولی، مباحث درسی و تألیفات علمی)

علامه محقق دکتر سید صائب هاشمی نسب

نور شریعت ( محلی برای نشر آراء فقهی و اصولی، مباحث درسی و تألیفات علمی)

علامه محقق دکتر سید صائب هاشمی نسب



📌 الاستصحاب

مرحوم مظفّر پیش از بیان معناى لغوى و اصطلاحى "استصحاب" کیفیّت کارایى استصحاب و اینکه چرا و چگونه مکلّف نیازمند به استصحاب مى‏شود، بحث نموده سپس به بررسى معناى لغوى و اصطلاحى آن اقدام مى‏نماید.

ما حصل فرمایش ایشان از این قرار است: مکلّف اگر نسبت به حکمی(مثلاً وجوب صلاة جمعه) و یا نسبت به موضوعى که داراى حکم مى‏باشد(مثلاً عدالت زید که جواز اقتداء و جواز شهادت برآن مترتّب مى‏شود) یقین پیدا نمود و سپس با آمدن شک یقین او دچار تزلزل گردد(مثلا زمان غیبت پیش آمد و مکلّف نسبت به وجوب صلاة جمعه، مواجه با شک گردید و این شک یقین او را متزلزل ساخت) در این فرض، مکلّف از نظر عمل که آیا طبق یقین سابق عمل نماید و یا خود را از شرّ آن راحت نماید) در حال تحیّر و سرگردانى واقع مى‏شود. در اینجا مکلّف چه باید بکند؟ ناگفته نماند که تحیّر و سرگردانى مکلّف یک مسئله طبیعى مى‏باشد یعنى بر اثر عروض شک، یقین او متزلزل شده است و مدرک و مستندى در اختیار ندارد و شدیدا نیاز به قاعده و دلیلى دارد که او را از شرّ حیرت نجات بدهد، که اگر دلیل و مستندی، «قاعده‏اى» را ثابت نمود، یعنى با دلیل ثابت گردید که باید طبق یقین سابق عمل نماید و اعتنا و توجّهى به شکّ لاحق نداشته باشد، در این صورت واجب است که با تکیه بدلیل و مستند، طبق یقین سابق عمل کند و اگر یقین او مطابق با واقع در آمد چه‏بهتر تکلیف منجّز مى‏شود و اگر دچار مخالفت با واقع گردید، معذور خواهد بود، و امّا اگر دلیلى وجود نداشت که قاعده عمل برطبق یقین سابق، را به اثبات برساند، مکلّف باید خود را از یقین سابق رها سازد و به «اصل عملى» دیگر همانند اصالة البراءة و یا احتیاط مراجعه نماید.

و قد ثبت لدى الکثیر من الاصولیین... از نظر اکثر اصولیین قاعده مزبور(عمل برطبق یقین سابق و اعتنا نکردن به شکّ لاحق) ثابت شده است، منتهى آقایان راجع به شروط جریان قاعده مزبور و محدوده کارایى آن، اختلاف نظر دارند. و آقایان اصولى براى قاعده مزبور، نام "استصحاب" را انتخاب نموده‏اند.

و کلمة الاستصحاب: مأخوذة فی أصل اشتقاقها من کلمة الصحبة...

معناى لغوى استصحاب: استصحاب از نظر اشتقاق از کلمه "صحبة" اخذ شده است و از باب استفعال و به معناى همراه بودن و همراه داشتن است چنانچه مى‏گویى: «استصحبت هذا الشّخص» یعنى فلان شخص را همراه و رفیق خود قرار دادم و با مى‏گویى: استحبت هذا الشّی‏ء یعنى آن شى‏ء را همراه خود برداشتم و در روایت آمده است استصحاب اجزاء ما لا یؤکل لحمه... یعنى همراه داشتن اجزاء حیوانى که لحمش حرام است، در صلات.

معناى اصطلاحى استصحاب: از نظر اصطلاح علم اصول، استصحاب عبارت است از قاعده‏اى که طبق آن آقاى مکلّف به متیقّن سابق خود عمل نماید که به تعریف آن خواهیم پرداخت بنابراین معناى لغوى استصحاب همان همراه داشتن است و معناى اصطلاحى آن، همان قاعده اصولى (عمل کردن به یقین سابق و اعتنا نکردن به شکّ لاحق) خواهد بود.

و انّما صحّ اطلاق هذه الکلمة... بین‏ معناى لغوى و اصطلاحى استصحاب مناسبت برقرار است و بلکه معناى اصطلاحى برگشت به معناى لغوى دارد چه آنکه شخص عامل «ما تیقّن» سابق را تا زمان لاحق و عروض شک، همراه خود خواهد داشت و در مقام عمل مصاحب و همراه با یقین سابق مى‏باشد.

و علیه فکما یصحّ ان تطلق کلمة الاستصحاب... ما حصل مطلب آن است که در مورد استصحاب دو تا مسئله مطرح است:

1- مسئله ابقاء و باقى گذاردن یقین سابق و عمل کردن به متیقّن سابق، که مربوط و منسوب به مجراى استصحاب مى‏شود.

2- مسئله حکم کردن و دستور دادن به «ابقاء» که منسوب به شارع است و آنچه که در حقیقت و واقع بعنوان قاعده، در علم اصول مطرح است همین مسئله دوّم (یعنى حکم کردن شارع به ابقاء) مى‏باشد و مسئله اوّل که ابقاء عملى است غیر از قاعده اصولى خواهد بود و کلمه استصحاب بر هر دو مسئله (هم بر ابقاء عملى و هم بر حکم کردن به ابقاء اطلاق مى‏شود چه آنکه در ابقاء عملى همراه داشتن یقین سابق است عملا و تکوینا و در حکم به ابقا همراه داشتن یقین سابق است حکما و تنزیلا.

اذا عرفت ذلک فینبغى... بنابراین ما باید در صدد تعریف، قاعده اصولى(که همان مسئله دوّم است) باشیم و تعریف‏هایى را که هم‏اکنون مورد توجّه قرار مى‏دهیم باید براى همان معناى دوّم(که قاعده اصولى است) قرار بدهیم، نه براى ابقاء عملى، چه آنکه ابقاء عملى فعل مکلّف است و فعل مکلّف یعنى عمل کردن به قاعده، نه خود قاعده. کوتاه‏سخن اینکه مقصود اصلى ما همان حکم به ابقاء است که قاعده اصولى مى‏باشد و باید در مورد اثبات آن و اقامه دلیل برآن و محدوده کارایى عملى آن، بحث و بررسى نماییم.

کما صنع بعضهم فوقع فى حیرة... بعضى از آقایان اصولى، تعریف را براى همان ابقاء عملى قرار داده و بدین‏وسیله خود را در چهارراه چکنم واقع ساخته است.

تعریف استصحاب به معناى اصطلاحى.

و الى تعریف القاعدة نظر من عرّف... بعضى از علماء علم اصول استصحاب اصطلاحى را به ابقاء ما کان تعریف نموده است و این تعریف مربوط به همان قاعده، حکم به ابقاء مى‏باشد چه آنکه معناى قاعده اصولى در حقیقت همان ابقاء ما کان است حکما(یعنى حکم به ابقاء ما کان).

و بعضى‏ها آن را به "الحکم بابقاء ما کان" تعریف نموده‏اند و لذا شیخ انصارى(ره) فرموده است که مراد از ابقاء همان حکم کردن به ابقاء است و مرحوم شیخ با تفسیر مزبور فهمانده است که قاعده اصولى همان حکم به ابقاء ما کان است نه نفس بقاء عملى به ما کان. چه آنکه ذات بقاء عملى به ما کان عمل کردن به قاعده است نه خود قاعده.

نتیجه: استصحاب اصطلاحى همان حکم به ابقاء ما کان است که شارع مقدّس دستور مى‏دهد که در فرض شکّ لاحق، مکلّف باید بر متیقّن سابق باقى باشد.

و قد اعترض على هذا التّعریف ... دو ایراد بر تعریف مذکور (که مورد پسند مرحوم شیخ مى‏باشد) وارد نموده‏اند که شیخ(ره) هر دو اشکال را یادآور شده و پاسخ آن‏ها را بیان مى‏فرماید:

اشکال اوّل: ما حصل آن این است که در مورد حجّیت استصحاب مشرب‏ها و مسلکهاى مختلفى وجود دارد. بعضى‏ها دلیل حجّیت آن را اخبار و بعضى‏ها بناء عقلاء و بعضى‏ها حکم عقل مى‏دانند و اگر دلیل حجّیت آن، اخبار باشد مثلا لا تنقض الیقین بالشّکّ مى‏گوید باید بناء بر ما کان بگذارد، در این صورت تعریف استصحاب را به حکم به ابقاء ما کان صحیح است چه آنکه شارع مقدّس در ضمن اخبار، دستور به ابقاء ما کان داده است که در فرض شکّ لاحق باید طبق ما تیقّن سابق عمل نماید.

و امّا اگر دلیل حجّیت استصحاب حکم عقل و بناء عقلاء باشد، تعریف استصحاب را به ابقاء ما کان صحیح نمى‏باشد چه آنکه اگر مراد از ابقاء ما کان در تعریف ابقاء عملى از ناحیه مکلّف باشد در این صورت ابقاء ما کان موردحکم عقل واقع نمى‏شود، یعنى تفسیر ابقاء ما کان را بر حکم بابقاء ما کان جائز نمى‏باشد، براى اینکه عقل فقط مى‏تواند درک کند و اذعان نماید که ما تیقّن باید باقى باشد و نمى‏تواند حکم صادر نماید، حکم کردن از شئون شارع مقدّس است و وظیفه عقل تنها درک کردن مى‏باشد نه حکم کردن.

بنابراین اگر دلیل حجّیت استصحاب حکم عقل باشد، مسئله حکم به ابقاء منتفى خواهد شد و اگر مراد از ابقاء همان حکم بابقاء باشد در این صورت حکم به ابقاء از ناحیه شارع نمى‏باشد بلکه عقل درک مى‏کند و بناء عقلاء لازم مى‏داند که ما تیقّن سابق باقى باشد، و درک و الزام عقلى و بناء عقلاء غیر از حکم شارع، بابقاء مى‏باشد و جهت جامع ندارد بنابراین، تعریف استصحاب را به ابقاء ما کان و به حکم به ابقاء ما کا) اگر دلیل حجّیت، دلیل عقل و بناء عقلاء باشد، صحیح نخواهد بود.

و الجواب... ما حصل جواب، درک عقل و بناء عقلاء کاشف از حکم شرع است اگر عقل ابقاء ما کان را درک نماید، معنایش آن است که شارع حکم بابقاء نموده است بنابراین، قاعده اصولى استصحاب معناى واحدى دارد که همان حکم بابقاء باشد اگر دلیل حجّیت آن اخبار باشد واضح است که شارع حکم بابقاء نموده و اگر دلیل حجّیت، عقل و بناء عقلاء باشد، از دلیل عقل و بناء عقلاء بر ابقاء ما کان، کشف مى‏شود که شارع حکم بابقاء نموده است.

و منها: ان التعریف المذکور لا یتکفل ببیان أرکان الاستصحاب‏...

اشکال دوّم: استصحاب اصولى، داراى دو رکن اساسى و بنیادى مى‏باشد که هرکدام در تحقّق و تکوّن استصحاب، نقش دارند یکى یقین سابق دیگرى شکّ لاحق و تعریف مزبور(یعنی حکم بابقاء ما کان) بیان‏گر آن دو رکن نخواهد بود و تعریف باید آن‏چنان باشد که هر دو رکن از آن استفاده شود.

و الجواب: اگر هوش و توجّهى باشد از تعبیر ابقاء ما کان هر دو رکن استفاده مى‏شود، «یقین سابق»، از کلمه(ما کان) استفاده مى‏شود باین کیفیّت: ابقاء ما کان حکم است یعنى حکم بابقاء از ناحیه شارع مى‏باشد.

شارع مقدّس حکم مزبور را به وصف ما کان(یعنی چیزى که این‏چنین صفت دارد در سابق بوده است)، تعلیق نموده است، یعنى چیزى که این‏چنین صفت دارد در سابق بوده و محکوم بابقاء مى‏باشد. و این تعلیق و دخل دادن، صفت را در حکم، مشعر به علیّت آن وصف مى‏باشد بنابراین از تعریف مزبور، استخراج مى‏شود که حکم به ابقاء ما کان، بخاطر وجود علّت آن، که یقینى بودن حکم در سابق باشد، خواهد بود و یا بخاطر وجود دلیل آن حکم، مى‏باشد. و فرض وجود دلیل حکم، منتفى است چه آنکه بحث در آن است که نسبت به حکم مورد بحث دلیل وجود نداشته باشد. بنابراین اگر فرض کنیم که حکم بوده است معنایش این است که حکم، مورد یقین سابق بوده است.

و امّا الثّانى و هو الشّکّ الاحق... رکن دوّم از کلمه ابقاء استفاده مى‏شود چه آنکه نسبت به یقین سابق، اگر شک عارض نشود بقاء الحکم صادق است نه ابقاء الحکم: ابقاء الحکم معنایش آن است که تنزیلا و تعبّدا حکم سابق یقینى را، ابقاء نماید، و ابقاء حکم تعبّدا و تنزیلا، زمانى صادق است که شکّ لاحق بر او عارض شده باشد، از اینجا است که باید بگوییم هر دو رکن کاملا از تعریف مزبور استفاده مى‏شود.

لاجل وجود علّته او دلیله... ابقاء حکم، گاهى بخاطر وجود دلیل آن مى‏باشد مثلا نسبت به وجوب فلان واجب بخاطر دلالت دلیل آن، قبلا یقین داشتیم و هم‏اکنون آن دلیل باقى مى‏باشد و بخاطر وجود دلیل، لاحقا یقین به آن داریم، و گاهى ابقاء حکم بخاطر علّت آن است که شارع مقدّس حکمى را به صفتى تعلیق نموده و اگر آن صفت موجود باشد حکم ایضا باقى خواهد بود.

شیخ محمد سبحانی

 

📌لعن جبت و طاغوت در قرآن کریم

🔻سورة البقره / 159
.
إِنَّ الَّذینَ یَکْتُمُونَ ما أَنْزَلْنا مِنَ الْبَیِّناتِ وَ الْهُدى‏ مِنْ بَعْدِ ما بَیَّنَّاهُ لِلنَّاسِ فِی الْکِتابِ أُولئِکَ یَلْعَنُهُمُ اللَّهُ وَ یَلْعَنُهُمُ اللاَّعِنُونَ (البقرة / 159)
.
کسانى که نشانه‏هاى روشن، و هدایتی را که نازل کردیم ، بعد از آنکه آن را براى مردم در کتاب توضیح داده‏ایم، مخفی مى‏کنند، آنان را خدا لعنت مى‏کند، و لعنت‏کنندگان لعنتشان مى‏کنند. 
(بقره / 159)
.
غاصبین خلافت بعد حضرت پیامبر اکرم صل الله علیه و آله، امر دین را بدست گرفتند و آنچه را خداوند برای مردم از نشانه‌ها و هدایت بیان فرموده بود ، پوشیده داشتند و مستحق لعن خداوند و لعن هر نفرین کننده دیگری شدند. اگر کسی بگوید غاصبین خلافت دین حق را آشکار کردند و آنچه گفته‌اند همان چیزی است که بر حضرت پیامبر نازل شده همان بهتر که خود را از شیعه نداند؛ زیرا با پیروی از مذهب خلفا نیز به دین صحیح راه خواهد یافت و نیازی به پیروی از اهل‌بیت و منحصر دانستن هدایت در مذهب تشیع نیست.
.
🔻سورة النساء / 93
.
وَ مَنْ یَقْتُلْ مُؤْمِناً مُتَعَمِّداً فَجَزاؤُهُ جَهَنَّمُ خالِداً فیها وَ غَضِبَ اللَّهُ عَلَیْهِ وَ لَعَنَهُ وَ أَعَدَّ لَهُ عَذاباً عَظیماً (النساء / 93)
.
و هر کس عمداً مؤمنى را بکشد، کیفرش دوزخ است که در آن ماندگار خواهد بود؛ و خدا بر او خشم مى‏گیرد و لعنتش مى‏کند و عذابى بزرگ برایش آماده ساخته است. ( نساء / 93)
.
به شهادت تاریخ تمامی خلفا و نزدیکان آنها مرتکب قتل افرادی از مؤمنین شده‌اند و طبق آیه مستحق نفرین خداوند متعال و عذاب بزرگی می‌باشند. کسی که جنایات غاصبین خلافت را منکر باشد به جنگ با عقاید شیعه و مسلمات تاریخ رفته که خود اهل‌تسنن نیز به آن اعتراف دارند از جمله جنایات دو خلیفه اول می‌توان به شهادت دختر پیامبر خدا اشاره نمود که مصداق کامل مؤمن است.
.
🔻سورة المائدة / 13
.
فَبِما نَقْضِهِمْ میثاقَهُمْ لَعَنَّاهُمْ وَ جَعَلْنا قُلُوبَهُمْ قاسِیَةً یُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ عَنْ مَواضِعِهِ وَ نَسُوا حَظًّا مِمَّا ذُکِّرُوا بِهِ وَ لا تَزالُ تَطَّلِعُ عَلى‏ خائِنَةٍ مِنْهُمْ إِلاَّ قَلیلاً مِنْهُمْ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اصْفَحْ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُحْسِنینَ (المائدة / 13)
.
پس به [سزاى‏] پیمان شکستنشان لعنتشان کردیم و دلهایشان را سخت گردانیدیم. [به طورى که‏] کلمات را از مواضع خود تحریف مى‏کنند، و بخشى از آنچه را بدان اندرز داده شده بودند به فراموشى سپردند. و تو همواره بر خیانتى از آنان آگاه مى‏شوى، مگر [شمارى‏] اندک از ایشان [که خیانتکار نیستند]. پس، از آنان درگذر و چشم پوشى کن که خدا نیکوکاران را دوست مى‏دارد. (مائده / 13)
.
آیه مکمل : المائدة / 12 :
.
وَ لَقَدْ أَخَذَ اللَّهُ میثاقَ بَنی‏ إِسْرائیلَ وَ بَعَثْنا مِنْهُمُ اثْنَیْ عَشَرَ نَقیبا (المائدة / 12)
در حقیقت، خدا از فرزندان اسرائیل پیمان گرفت. و از آنان دوازده سرکرده برانگیختیم.(مائده / 12)

این آیه شکستن میثاق و پیمان را سبب لعن افرادی از جانب خداوند بیان می‌کند و تبعات این کار را می‌شمارد. از آیه قبل بر می‌آید که میثاق در مورد جانشینان بکار رفته است. 
اگر کسی معتقد باشد خلفای غاصب پیمان خدا بر ولایت اهل‌بیت پیامبر را نقض نکرده‌اند یا اهل‌بیت چنین حقی نداشته‌اند، نباید بر شیعه نامیدن خود اصراری داشته باشد.
.
سورة التوبة / 68 
.
وَعَدَ اللَّهُ الْمُنافِقینَ وَ الْمُنافِقاتِ وَ الْکُفَّارَ نارَ جَهَنَّمَ خالِدینَ فیها هِیَ حَسْبُهُمْ وَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ وَ لَهُمْ عَذابٌ مُقیمٌ (التوبة / 68)
خدا به مردان و زنانِ دو چهره و کافران، آتش جهنّم را وعده داده است. در آن جاودانه‏اند. آن [آتش‏] براى ایشان کافى است، و خدا لعنتشان کرده و براى آنان عذابى پایدار است. (توبه / 68)
 .
آیه مکمل : التوبة / 67 :
.
الْمُنافِقُونَ وَ الْمُنافِقاتُ بَعْضُهُمْ مِنْ بَعْضٍ یَأْمُرُونَ بِالْمُنْکَرِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمَعْرُوفِ (التوبة / 67)
مردان و زنان دو چهره، [همانند] یکدیگرند. به کار ناپسند وامى‏دارند و از کار پسندیده باز مى‏دارند (توبه / 67)

خلفای غاصب و یاران آنها همگی از کسانی بودند که امر به ولایت افراد ناشایست می‌کردند و از ولایت اهل‌بیت معصومین باز می‌داشتند. این بدترین نوع امر به منکر و نهی از معروف است. این افراد ایمانی ندارند و نمی‌توانند وراد بهشت شوند.
اگر کسی معتقد است دشمنان اهل‌بیت از مؤمنان می‌باشند و مخالفت با دستور پیامبر در مورد جانشینی نشانه نفاق آنها نیست ، باید از جمع شیعیان خارج شوند؛ زیرا پذیرفته در صورت مخالفت با امر خدا در مورد وصی بر حق نیز فرد می‌تواند مؤمن و بهشتی باشد.

علاوه بر این کسی که امر آنها به ولایت خودشان را امر به معروف و نهی از ولایت اهل‌بیت را نهی از منکر تصور کند به قطع از شیعه نیست. نه ولایت آنها معروف است و نه ولایت امامان معصوم ما منکر می‌باشد.
.
🔻سورة الهود / 18
.
وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى‏ عَلَى اللَّهِ کَذِباً أُولئِکَ یُعْرَضُونَ عَلى‏ رَبِّهِمْ وَ یَقُولُ الْأَشْهادُ هؤُلاءِ الَّذینَ کَذَبُوا عَلى‏ رَبِّهِمْ أَلا لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الظَّالِمینَ (الهود / 18)
.
و چه کسى ستمکارتر از آن کس است که بر خدا دروغ بندد؟ آنان بر پروردگارشان عرضه مى‏شوند، و گواهان خواهند گفت: «اینان بودند که بر پروردگارشان دروغ بستند. هان! لعنت خدا بر ستمگران باد.» (هود / 18)

غاصبین خلافت در دو مورد به خداوند دروغ بسته‌اند اول آنکه ادعای خلافت برای خود کرده‌اند و این را از جانب پروردگار مجاز شمردند و دوم آنکه وصایت اهل‌بیت را که از جانب خداوند مشخص شده بود انکار کردند. این به قطع ظلمی بزرگ نسبت به دین خدا ، پیامبر و اوصیاء پیامبر بوده است.
اگر کسی آنان را در مورد خلافت از دروغگویان نداند یا آنکه ولایت را امری خطیر و از جانب پروردگار نداند ، درست آن است که مذهب تسنن اختیار نماید.
.
🔻سورة القصص / 41 و 42
.
وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً یَدْعُونَ إِلَى النَّارِ وَ یَوْمَ الْقِیامَةِ لا یُنْصَرُونَ (41) وَ أَتْبَعْناهُمْ فی‏ هذِهِ الدُّنْیا لَعْنَةً وَ یَوْمَ الْقِیامَةِ هُمْ مِنَ الْمَقْبُوحینَ (القصص / 42)
.
و آنان را پیشوایانى که به سوى آتش مى‏خوانند گردانیدیم، و روز رستاخیز یارى نخواهند شد.(41) و در این دنیا لعنتى بدرقه آنان کردیم و روز قیامت [نیز] ایشان از [جمله‏] زشت‏رویانند. (قصص/42)

پیشوایانی که به سوی آتش می‌خوانند لعن خداوند با نام آنها همراه است. خلفای غاصب نیز مصداق بارز پیشوایان انحراف و گمراهی هستند و لعن فرستادن بعد شنیدن نام آنها واجب می‌باشد. 
کسی که آنها را رهبران آتش نداند ناچار معتقد است آنها پیروان خود را به سوی بهشت و سعادت اخروی هدایت می‌کنند. این بدان معناست که با پیروی از آنها و کنار نهادن اهل‌بیت نیز می‌توان به سعادت رسید و نیازی به شیعه ماندن نیست.
.
🔻سورة الأحزاب / 57
.
إِنَّ الَّذینَ یُؤْذُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ وَ أَعَدَّ لَهُمْ عَذاباً مُهیناً (الأحزاب / 57)
.
بى‏گمان، کسانى که خدا و پیامبر او را آزار مى‏رسانند، خدا آنان را در دنیا و آخرت لعنت کرده و برایشان عذابى خفّت‏آور آماده ساخته است.(احزاب / 57 )

خلفای جور و یارانشان با عصیان امر خدا و رسولش در مورد جانشینی اهل‌بیت باعث آزار خدا و رسول شدند و این علاوه بر آزارهای مختلفی است که از جانب آنها به پیامبر می‌رسید و در تاریخ منعکس شده است. 
کسی که طغیان آنان و ظلمشان به اهل‌بیت را باعث ناراحتی پروردگار نداند یا پیامبر را بعد از شهادت ناظر اعمال امتش نشناسد ، شیعه نیست. مگر می‌شود امر خدا زمین گذارده شود و او یا پیامبر خشنود باشد. اهل‌تسنن قائل به نصب خلیفه از جانب خدا نیستند اما شیعه به نصب امامان دوازدهگانه به امر خدا و توسط پیامبر معتقد است.
.
🔻سورة المحمد / 22 و 23
.
فَهَلْ عَسَیْتُمْ إِنْ تَوَلَّیْتُمْ أَنْ تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ وَ تُقَطِّعُوا أَرْحامَکُمْ (22) أُولئِکَ الَّذینَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فَأَصَمَّهُمْ وَ أَعْمى‏ أَبْصارَهُمْ (المحمد / 23)

پس [اى منافقان،] آیا امید بستید که چون سرپرست مردم شدید در [روى‏] زمین فساد کنید و خویشاوندیهاى خود را از هم بگسلید؟ (22) اینان همان کسانند که خدا آنان را لعنت نموده و [گوش دل‏] ایشان را ناشنوا و چشمهایشان را نابینا کرده است. (محمد / 23)

خطاب خداوند با چه کسانی بوده است؟ چه کسانی آرزوی فرمانروایی و فساد آفرینی در سر داشته‌اند؟ خداوند کسی را به سبب آرزوی گناه و ظلم مستحق لعن و عذاب نمی‌شمارد. آیا خلفای غاصب دنبال به چنگ آوردن فرمانروایی نبودند و با جانشینی خود هیچ فسادی نکردند؟!
کسی که بگوید آنها فکری برای غصب خلافت در سر نداشتند یا آنکه خطایی مرتکب نشده‌اند به حقانیت آنان باور پیدا کرده و پیروی آنها را جایز دانسته است. و آنکه تبعیت از خلفای اهل‌تسنن را مشروع بداند دیگر لزومی برای شیعه بودن احساس نخواهد کرد.

🔻سورة الأحزاب / 66 و 67
.
یَوْمَ تُقَلَّبُ وُجُوهُهُمْ فِی النَّارِ یَقُولُونَ یا لَیْتَنا أَطَعْنَا اللَّهَ وَ أَطَعْنَا الرَّسُولاَ (66) وَ قالُوا رَبَّنا إِنَّا أَطَعْنا سادَتَنا وَ کُبَراءَنا فَأَضَلُّونَا السَّبیلاَ (67) رَبَّنا آتِهِمْ ضِعْفَیْنِ مِنَ الْعَذابِ وَ الْعَنْهُمْ لَعْناً کَبیراً (الأخزاب / 68)
.
روزى که چهره‏هایشان را در آتش زیرورو مى‏کنند، مى‏گویند: «اى کاش ما خدا را فرمان مى‏بردیم و پیامبر را اطاعت مى‏کردیم.»(66) و مى‏گویند: «پروردگارا، ما رؤسا و بزرگتران خویش را اطاعت کردیم و ما را از راه به در کردند.»(67) «پروردگارا، آنان را دو چندان عذاب ده و لعنتشان کن لعنتى بزرگ.» (احزاب / 68)
.
اهل‌تسنن در آخرت افسوس می‌خورند و آرزو می‌کنند: ای کاش خدا و رسولش را اطاعت می‌کردند. آنها عامل بدبختی خود را فرمانبرداری از بزرگان و سروران خویش معرفی می‌کنند. اگر چنین نباشد و اهل‌تسنن در بهشت جا داشته و مطیع پیامبر بوده باشند؛ پس لزومی نیست شیعه بمانیم و اگر جایگاهشان دوزخ بوده و نافرمان باشند، از کسانی خواهند بود که فرمانروایان خود را لعن می‌کنند و خداوند نیز لعن آنها را در کتابش ذکر فرموده و آن را امری گزاف ندانسته است.
.
🔻سورة البقره / 159
.
إِنَّ الَّذینَ یَکْتُمُونَ ما أَنْزَلْنا مِنَ الْبَیِّناتِ وَ الْهُدى‏ مِنْ بَعْدِ ما بَیَّنَّاهُ لِلنَّاسِ فِی الْکِتابِ أُولئِکَ یَلْعَنُهُمُ اللَّهُ وَ یَلْعَنُهُمُ اللاَّعِنُونَ (البقرة / 159)
.
کسانى که نشانه‏هاى روشن، و هدایتی را که نازل کردیم ، بعد از آنکه آن را براى مردم در کتاب توضیح داده‏ایم، مخفی مى‏کنند، آنان را خدا لعنت مى‏کند، و لعنت‏کنندگان لعنتشان مى‏کنند. 
(بقره / 159)
.
غاصبین خلافت بعد پیامبر امر دین را بدست گرفتند و آنچه را خداوند برای مردم از نشانه‌ها و هدایت بیان فرموده بود ، پوشیده داشتند و مستحق لعن خداوند و لعن هر نفرین کننده دیگری شدند. اگر کسی بگوید غاصبین خلافت دین حق را آشکار کردند و آنچه گفته‌اند همان چیزی است که بر پیامبر نازل شده همان بهتر که خود را از شیعه نداند؛ زیرا با پیروی از مذهب خلفا نیز به دین صحیح راه خواهد یافت و نیازی به پیروی از اهل‌بیت و منحصر دانستن هدایت در مذهب تشیع نیست.
.
🔻سورة النساء / 93
.
وَ مَنْ یَقْتُلْ مُؤْمِناً مُتَعَمِّداً فَجَزاؤُهُ جَهَنَّمُ خالِداً فیها وَ غَضِبَ اللَّهُ عَلَیْهِ وَ لَعَنَهُ وَ أَعَدَّ لَهُ عَذاباً عَظیماً (النساء / 93)
.
و هر کس عمداً مؤمنى را بکشد، کیفرش دوزخ است که در آن ماندگار خواهد بود؛ و خدا بر او خشم مى‏گیرد و لعنتش مى‏کند و عذابى بزرگ برایش آماده ساخته است. ( نساء / 93)
.
به شهادت تاریخ تمامی خلفا و نزدیکان آنها مرتکب قتل افرادی از مؤمنین شده‌اند و طبق آیه مستحق نفرین خداوند متعال و عذاب بزرگی می‌باشند. کسی که جنایات غاصبین خلافت را منکر باشد به جنگ با عقاید شیعه و مسلمات تاریخ رفته که خود اهل‌تسنن نیز به آن اعتراف دارند از جمله جنایات دو خلیفه اول می‌توان به شهادت دختر پیامبر خدا اشاره نمود که مصداق کامل مؤمن است.
.
🔻سورة المائدة / 13
.
فَبِما نَقْضِهِمْ میثاقَهُمْ لَعَنَّاهُمْ وَ جَعَلْنا قُلُوبَهُمْ قاسِیَةً یُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ عَنْ مَواضِعِهِ وَ نَسُوا حَظًّا مِمَّا ذُکِّرُوا بِهِ وَ لا تَزالُ تَطَّلِعُ عَلى‏ خائِنَةٍ مِنْهُمْ إِلاَّ قَلیلاً مِنْهُمْ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اصْفَحْ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُحْسِنینَ (المائدة / 13)

.
پس به [سزاى‏] پیمان شکستنشان لعنتشان کردیم و دلهایشان را سخت گردانیدیم. [به طورى که‏] کلمات را از مواضع خود تحریف مى‏کنند، و بخشى از آنچه را بدان اندرز داده شده بودند به فراموشى سپردند. و تو همواره بر خیانتى از آنان آگاه مى‏شوى، مگر [شمارى‏] اندک از ایشان [که خیانتکار نیستند]. پس، از آنان درگذر و چشم پوشى کن که خدا نیکوکاران را دوست مى‏دارد. (مائده / 13)
.
آیه مکمل : المائدة / 12 :
وَ لَقَدْ أَخَذَ اللَّهُ میثاقَ بَنی‏ إِسْرائیلَ وَ بَعَثْنا مِنْهُمُ اثْنَیْ عَشَرَ نَقیبا (المائدة / 12)
در حقیقت، خدا از فرزندان اسرائیل پیمان گرفت. و از آنان دوازده سرکرده برانگیختیم.(مائده / 12)

این آیه شکستن میثاق و پیمان را سبب لعن افرادی از جانب خداوند بیان می‌کند و تبعات این کار را می‌شمارد. از آیه قبل بر می‌آید که میثاق در مورد جانشینان بکار رفته است. 
اگر کسی معتقد باشد خلفای غاصب پیمان خدا بر ولایت اهل‌بیت پیامبر را نقض نکرده‌اند یا اهل‌بیت چنین حقی نداشته‌اند، نباید بر شیعه نامیدن خود اصراری داشته باشد.
.
🔻سورة التوبة / 68 
.
وَعَدَ اللَّهُ الْمُنافِقینَ وَ الْمُنافِقاتِ وَ الْکُفَّارَ نارَ جَهَنَّمَ خالِدینَ فیها هِیَ حَسْبُهُمْ وَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ وَ لَهُمْ عَذابٌ مُقیمٌ (التوبة / 68)
خدا به مردان و زنانِ دو چهره و کافران، آتش جهنّم را وعده داده است. در آن جاودانه‏اند. آن [آتش‏] براى ایشان کافى است، و خدا لعنتشان کرده و براى آنان عذابى پایدار است. (توبه / 68)

آیه مکمل : التوبة / 67 :
.
الْمُنافِقُونَ وَ الْمُنافِقاتُ بَعْضُهُمْ مِنْ بَعْضٍ یَأْمُرُونَ بِالْمُنْکَرِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمَعْرُوفِ (التوبة / 67)
مردان و زنان دو چهره، [همانند] یکدیگرند. به کار ناپسند وامى‏دارند و از کار پسندیده باز مى‏دارند (توبه / 67)

خلفای غاصب و یاران آنها همگی از کسانی بودند که امر به ولایت افراد ناشایست می‌کردند و از ولایت اهل‌بیت معصومین باز می‌داشتند. این بدترین نوع امر به منکر و نهی از معروف است. این افراد ایمانی ندارند و نمی‌توانند وراد بهشت شوند.
اگر کسی معتقد است دشمنان اهل‌بیت از مؤمنان می‌باشند و مخالفت با دستور پیامبر در مورد جانشینی نشانه نفاق آنها نیست ، باید از جمع شیعیان خارج شوند؛ زیرا پذیرفته در صورت مخالفت با امر خدا در مورد وصی بر حق نیز فرد می‌تواند مؤمن و بهشتی باشد.
علاوه بر این کسی که امر آنها به ولایت خودشان را امر به معروف و نهی از ولایت اهل‌بیت را نهی از منکر تصور کند به قطع از شیعه نیست. نه ولایت آنها معروف است و نه ولایت امامان معصوم ما منکر می‌باشد.
.
🔻سورة الهود / 18
.
وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى‏ عَلَى اللَّهِ کَذِباً أُولئِکَ یُعْرَضُونَ عَلى‏ رَبِّهِمْ وَ یَقُولُ الْأَشْهادُ هؤُلاءِ الَّذینَ کَذَبُوا عَلى‏ رَبِّهِمْ أَلا لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الظَّالِمینَ (الهود / 18)
.
و چه کسى ستمکارتر از آن کس است که بر خدا دروغ بندد؟ آنان بر پروردگارشان عرضه مى‏شوند، و گواهان خواهند گفت: «اینان بودند که بر پروردگارشان دروغ بستند. هان! لعنت خدا بر ستمگران باد.» (هود / 18)

غاصبین خلافت در دو مورد به خداوند دروغ بسته‌اند اول آنکه ادعای خلافت برای خود کرده‌اند و این را از جانب پروردگار مجاز شمردند و دوم آنکه وصایت اهل‌بیت را که از جانب خداوند مشخص شده بود انکار کردند. این به قطع ظلمی بزرگ نسبت به دین خدا ، پیامبر و اوصیاء پیامبر بوده است.
اگر کسی آنان را در مورد خلافت از دروغگویان نداند یا آنکه ولایت را امری خطیر و از جانب پروردگار نداند ، درست آن است که مذهب تسنن اختیار نماید.
.
🔻سورة القصص / 41 و 42
.
وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً یَدْعُونَ إِلَى النَّارِ وَ یَوْمَ الْقِیامَةِ لا یُنْصَرُونَ (41) وَ أَتْبَعْناهُمْ فی‏ هذِهِ الدُّنْیا لَعْنَةً وَ یَوْمَ الْقِیامَةِ هُمْ مِنَ الْمَقْبُوحینَ (القصص / 42)
.
و آنان را پیشوایانى که به سوى آتش مى‏خوانند گردانیدیم، و روز رستاخیز یارى نخواهند شد.(41) و در این دنیا لعنتى بدرقه آنان کردیم و روز قیامت [نیز] ایشان از [جمله‏] زشت‏رویانند. (قصص/42)

پیشوایانی که به سوی آتش می‌خوانند لعن خداوند با نام آنها همراه است. خلفای غاصب نیز مصداق بارز پیشوایان انحراف و گمراهی هستند و لعن فرستادن بعد شنیدن نام آنها واجب می‌باشد. 
کسی که آنها را رهبران آتش نداند ناچار معتقد است آنها پیروان خود را به سوی بهشت و سعادت اخروی هدایت می‌کنند. این بدان معناست که با پیروی از آنها و کنار نهادن اهل‌بیت نیز می‌توان به سعادت رسید و نیازی به شیعه ماندن نیست.
.
🔻سورة الأحزاب / 57
.
إِنَّ الَّذینَ یُؤْذُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ وَ أَعَدَّ لَهُمْ عَذاباً مُهیناً (الأحزاب / 57)
.
بى‏گمان، کسانى که خدا و پیامبر او را آزار مى‏رسانند، خدا آنان را در دنیا و آخرت لعنت کرده و برایشان عذابى خفّت‏آور آماده ساخته است.(احزاب / 57 )

خلفای جور و یارانشان با عصیان امر خدا و رسولش در مورد جانشینی اهل‌بیت باعث آزار خدا و رسول شدند و این علاوه بر آزارهای مختلفی است که از جانب آنها به پیامبر می‌رسید و در تاریخ منعکس شده است. 
کسی که طغیان آنان و ظلمشان به اهل‌بیت را باعث ناراحتی پروردگار نداند یا پیامبر را بعد از شهادت ناظر اعمال امتش نشناسد ، شیعه نیست. مگر می‌شود امر خدا زمین گذارده شود و او یا پیامبر خشنود باشد. اهل‌تسنن قائل به نصب خلیفه از جانب خدا نیستند اما شیعه به نصب امامان دوازدهگانه به امر خدا و توسط پیامبر معتقد است.
.
🔻سورة محمد / 22 و 23
.
فَهَلْ عَسَیْتُمْ إِنْ تَوَلَّیْتُمْ أَنْ تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ وَ تُقَطِّعُوا أَرْحامَکُمْ (22) أُولئِکَ الَّذینَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فَأَصَمَّهُمْ وَ أَعْمى‏ أَبْصارَهُمْ (المحمد / 23)
.
پس [اى منافقان،] آیا امید بستید که چون سرپرست مردم شدید در [روى‏] زمین فساد کنید و خویشاوندیهاى خود را از هم بگسلید؟ (22) اینان همان کسانند که خدا آنان را لعنت نموده و [گوش دل‏] ایشان را ناشنوا و چشمهایشان را نابینا کرده است. (محمد / 23)

خطاب خداوند با چه کسانی بوده است؟ چه کسانی آرزوی فرمانروایی و فساد آفرینی در سر داشته‌اند؟ خداوند کسی را به سبب آرزوی گناه و ظلم مستحق لعن و عذاب نمی‌شمارد. آیا خلفای غاصب دنبال به چنگ آوردن فرمانروایی نبودند و با جانشینی خود هیچ فسادی نکردند؟!
کسی که بگوید آنها فکری برای غصب خلافت در سر نداشتند یا آنکه خطایی مرتکب نشده‌اند به حقانیت آنان باور پیدا کرده و پیروی آنها را جایز دانسته است. و آنکه تبعیت از خلفای اهل‌تسنن را مشروع بداند دیگر لزومی برای شیعه بودن احساس نخواهد کرد.
.
🔻سورة الفتح / 5 و 6
.
لِیُدْخِلَ الْمُؤْمِنینَ وَ الْمُؤْمِناتِ جَنَّاتٍ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدینَ فیها وَ یُکَفِّرَ عَنْهُمْ سَیِّئاتِهِمْ وَ کانَ ذلِکَ عِنْدَ اللَّهِ فَوْزاً عَظیماً (5) وَ یُعَذِّبَ الْمُنافِقینَ وَ الْمُنافِقاتِ وَ الْمُشْرِکینَ وَ الْمُشْرِکاتِ الظَّانِّینَ بِاللَّهِ ظَنَّ السَّوْءِ عَلَیْهِمْ دائِرَةُ السَّوْءِ وَ غَضِبَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ وَ لَعَنَهُمْ وَ أَعَدَّ لَهُمْ جَهَنَّمَ وَ ساءَتْ مَصیراً (الفتح / 6)
.
تا مردان و زنانى را که ایمان آورده‏اند در باغهایى که از زیر آن جویبارها روان است، درآوَرَد و در آن جاویدان بدارد، و بدیهایشان را از آنان بزداید؛ و این در پیشگاه خدا کامیابى بزرگى است.(5) و [تا] مردان و زنان نفاق‏پیشه و مردان و زنان مشرک را که به خدا گمان بد برده‏اند، عذاب کند؛ بَدِ زمانه بر آنان باد. و خدا بر ایشان خشم نموده و لعنتشان کرده و جهنّم را براى آنان آماده گردانیده و [چه‏] بد سرانجامى است!(فتح / 6)

در این آیه مردم به دو دسته تقسیم شده‌اند : 
اول : مؤمنانی که به صورت دائم در بهشت خواهند بود و گناهان ایشان آمرزیده است.
دوم : زنان و مردان منافق یا مشرک که لعن و عذاب خداوند بر آنها خواهد بود. اینها کسانیند که به خداوند بدگمان بوده‌اند.
آیا خلفای غاصب جاودان در بهشت خواهند بود؟! آیا آنها نسبت به امر خداوند مبنی بر ولایت اهل‌بیت پیامبر معتقد بودند و هیچ بدگمانی به خدا و امر او نداشتند؟! 
اگر چنین است و آنها از مؤمنان و بهشتیان هستند، چرا پیروان ایشان اهل بهشت نباشند. در این صورت لزومی نیست اینقدر به مذهب شیعه اصرار کنیم و هدایت را منحصر در آن بدانیم.
.

🔻سورة الأحزاب / 66 و 67
.
یَوْمَ تُقَلَّبُ وُجُوهُهُمْ فِی النَّارِ یَقُولُونَ یا لَیْتَنا أَطَعْنَا اللَّهَ وَ أَطَعْنَا الرَّسُولاَ (66) وَ قالُوا رَبَّنا إِنَّا أَطَعْنا سادَتَنا وَ کُبَراءَنا فَأَضَلُّونَا السَّبیلاَ (67) رَبَّنا آتِهِمْ ضِعْفَیْنِ مِنَ الْعَذابِ وَ الْعَنْهُمْ لَعْناً کَبیراً (الأخزاب / 68)
.
روزى که چهره‏هایشان را در آتش زیرورو مى‏کنند، مى‏گویند: «اى کاش ما خدا را فرمان مى‏بردیم و پیامبر را اطاعت مى‏کردیم.»(66) و مى‏گویند: «پروردگارا، ما رؤسا و بزرگتران خویش را اطاعت کردیم و ما را از راه به در کردند.»(67) «پروردگارا، آنان را دو چندان عذاب ده و لعنتشان کن لعنتى بزرگ.» (احزاب / 68). 

پ ن:
 اهل‌تسنن در آخرت افسوس می‌خورند و آرزو می‌کنند: ای کاش خدا و رسولش را اطاعت می‌کردند. آنها عامل بدبختی خود را فرمانبرداری از بزرگان و سروران خویش معرفی می‌کنند. اگر چنین نباشد و اهل‌تسنن در بهشت جا داشته و مطیع پیامبر بوده باشند؛ پس لزومی نیست شیعه بمانیم و اگر جایگاهشان دوزخ بوده و نافرمان باشند، از کسانی خواهند بود که فرمانروایان خود را لعن می‌کنند و خداوند نیز لعن آنها را در کتابش ذکر فرموده و آن را امری گزاف ندانسته است.

بدون لکنت می‌گوییم منکر لعن ، شیعه نیست !

 

🔹برشی از مباحث اعتقادی استاد محقق دکتر سید صائب هاشمی نسب


#لعن  #تبری  #قرآن  #تفسیر  #لعن_در_قرآن #لعن_حکم_خداست

شیخ محمد سبحانی

🔻عدالت در سطح نظام سیاسی 🔻

تحقق عدالت و برابری یکی از اهداف رسالت پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) بود.قرآن کریم در این‌باره می‌فرماید: «براستی که پیامبرانمان را همراه با پدیده‌های روشنگر فرستادیم و همراه آنان کتاب آسمانی و میزان فرو فرستادیم تا مردم به دادگری برخیزند.»

پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) عدل را میزان خداوند در زمین می‌داند. و می‌فرماید: «اگر می‌خواهید شما را از امارت و رهبری با خبر سازم اولش ملامت است و دومش ندامت و سومش عذاب روز قیامت؛ مگر آن کس که عدالت ورزد.» این سخن از پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) نشان دهنده ارزش اجرای عدالت و سختی این کار است. هجرت پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) از مکه به مدینه تاثیر مهمی بر تشکیل دولت داشت و این مسئله در تحقق عدالت و امنیت مؤثر بود و نقش به‌سزائی در این زمینه داشت و این امر از آن رو با اهمیت است که پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) با شعار توحید و یگانگی و برابری انسانها با یکدیگر و اسکان در مدینه و تمرکز در آن راه را برای ایجاد دولت و تحقق امنیت و عدالت هموار نمود.

 

🔻عدالت در اجرای قانون

پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در جهت اجرای بهتر عدالت در جامعه و رفع خصومات، ساختاری برای قضاوت و دادرسی پدید آورد و خود نخستین قاضی حکومت اسلامی بود.او که خود در نگاه کردن به اطرافیانش نیز عدالت می‌ورزند، نماد کاملی از قضاوت صحیح و عادلانه در جامعه بود.برای نمونه در فتح مکه زنی از اشراف قبیله بنی مخزوم مرتکب سرقت شد و از نظر قضایی جرمش آشکار شد، خویشاوندان آن زن که اجرای حد را برای شرافت قبیله‌ای خود زیانبار می‌دیدند، اسامه بن زید که نزد پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) ارج و قربی داشت را وادار به شفاعت نمودند؛ اما همین که اسامه زبان به شفاعت گشود، آن حضرت خشمگین شد و فرمود: «مگر می‌توان حدود و قانون را اجرا نکرد.» و فوراً دستور مجازات را صادر کرد و نیز فرمود: «اقوام و ملل پیشین دچار سقوط شدند؛ زیرا در اجرای قانون تبعیض روا می‌داشتند. قسم به خدایی که جانم در دست اوست در اجرای قانون درباره هیچ کس کوتاهی و سستی نمی‌کنم؛ اگرچه مجرم از نزدیکان من باشد.» 

قرآن کریم بر اجرای عدالت و داوری به حق اصرار ورزیده و می‌فرماید: «هرگاه میان مردم حکم کردید، باید به عدالت حکم کند.»

 حتی گفتار شما نیز بر اساس عدالت باشد، «و هنگامی که سخن می‌گویید عدالت را رعایت نمایید.»

 

📍برشی از کتاب (دین سیاسی،سیاست دینی)، استاد دکتر هاشمی طباطبائی

#فقه_سیاسی #عدالت #قانون #نظام_سیاسی

 

 

نور شریعت

محل نشر آثار ، عقاید ، و دروس استاد دکتر سید صائب هاشمی نسب

https://t.me/Norshariat

شیخ محمد سبحانی

📌 آزادی در دولت حضرت نبی اکرم صل الله علیه و آله
.
یکی از ارکان اصلی دولت نبوی، آزادی است که در همه زمینه‌ها، چه فردی و چه اجتماعی، در عصر رسالت و پس از آن وجود داشته است، پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌) بعد از دوره جهل و تاریکی، پیام‌ آور آزادی برای تمام انسان‌ها بود.
.
🔻 انواع آزادی
▪️آزادی تکوینی (فلسفی): 
به معنای اختیار در برابر جبر است، یعنی انسان از نظر تکوینی در محدوده فعالیت‌های ارادی خویش، آزاد است.
 خداوند سبحان و تعالی، مسیر هدایت و ضلالت را بر او روشن کرده است: «ما راه را به او (انسان) نشان دادیم، خواه شاکر باشد یا ناسپاس.» 
 و «کل نفس بما کسبت رهنیه، هرکس در گرو اعمال خویش است».
.
▪️آزادی تشریعی: 
منظور از این آزادی، مشروعیت استفاده از همه گزینه‌های اطراف انسان در محدوده قانون است، به همین دلیل، آن را آزادی قانونی یا حقوقی نیز می‌نامند.
 در تعالیم پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌) گزینه‌های نامشروع، مانند معاملات غیرقانونی، هیچ‌گونه اعتبار حقوقی ندارد: 
 (و لاتاکلوا اموالکم بینکم بالباطل.)
.
عوامل محدود کننده آزادی
حق خداوند:
 تجاوز به حق خداوند از دیدگاه قرآن، ممنوع است. هیچ ‌کس نمی‌تواند به استناد آزادی از اطاعت پروردگار سرباز زند و حق الهی را نادیده بگیرد.
.
حقوق دیگران: 
پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌) با تمام توان کوشید تا روابط اجتماعی را عادلانه تنظیم کند. در جامعه نبوی، کسی حق ندارد به بهانه آزادی، حقوق، آزادی و کرامت دیگران را پایمال کند.
.
کرامت انسانی: 
در نگاه پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) آزادی به‌اندازه‌ای اعتبار دارد که انسان را از حکمت آفرینش خویش غافل نکند؛ یعنی توانایی‌های او را در مسیر تکامل و حیات معنوی نادیده نگیرد و به کرامت انسانی‌اش لطمه‌ای وارد نسازد؛ مثلاً خوردن شراب، ممنوع و حرام است، به این دلیل که تجاوز به حقوق خود و سبب خدشه به کرامت انسانی اوست.
.
🔻 مصادیق آزادی
از مصادیق آزادی می‌توان آزادی تن، آزادی عقیده و آزادی بیان را نام برد. در اینجا به اختصار به توضیح این مصادیق می‌پردازیم.
.
🔹 آزادی تن 
اسلام، شخصیت بردگان را احیا کرد. جنابان سلمان، بلال، عمار یاسر و قنبر از بردگان آزاده‌ای‌اند که از یاران برجسته پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌) به شمار می‌آیند. رفتار انسانی با بردگان از سفارش‌های اسلام است.پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌) به هر مناسبتی به هر دو طبقه می‌فرمود که اربابان و بردگان، برادر یکدیگر و همه از یک نژادند و منشا اصلی همه، خاک است.
سفیدپوستان بر سیاه‌پوستان هیچ‌گونه برتری ندارند و بدترین مردم نزد خدا همانا فروشندگان آدم‌اند.
 بردگان، برادران شمایند که زیردست شما واقع شده‌اند و حقوقی دارند. شما باید از هر نوع غذا که می‌خورید، به آن‌ها بخورانید و از هر آن‌چه که خودتان می‌پوشید، به آنان بپوشانید و آن‌ها را به کار طاقت‌فرسا وادار نکنید و در کارها به ایشان کمک کنید.
 هرگاه ایشان را صدا می‌زنید، ادب را رعایت کنید و نگویید «بنده من»، «کنیز من»،زیرا همه مردان، بندگان خدا و تمام زنان، کنیزان خدایند و مالک همگی آن‌ها اوست، بلکه بگویید «پسرک من»، «جوانک من». ابوعزیز، پرچم‌دار قریش که در جنگ بدر به اسارت سپاه اسلام درآمده بود می‌گوید: «از روزی که پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌) سفارش اسیران را کرد، ما به قدری در میان آن‌ها محترم بودیم که تا ما را سیر نمی‌کردند، خودشان غذا نمی‌خوردند.»رسول‌اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌) از سویی با تدابیر عملی، مردم را به آزادکردن برده‌ها تشویق کرد و از سوی دیگر، سرچشمه وارداتی آن را نیز بست یا بسیار محدود کرد، برای نمونه، زید بن حارثه، غلام خود را که همسرش خدیجه به او بخشیده بود آزاد ساخت و او را میان جمع قریش، پسر خوانده خویش معرفی کرد.
 و دختر عمه خود، زینب را به همسری‌اش درآورد تا به دیگران، درس عملی بدهد و قانون مساوات را پایه‌گذاری کند.
.
🔹 آزادی عقیده
در نظام حقوقی اسلام، عقیده آزاد داشتن و انتخاب دین حق از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است. در قرآن کریم نیز بر آزادی عقیده تصریح شده است: «لا اکراه فی الدین قد تبین الرشد من الغی؛ در قبول دین اکراهی نیست، زیرا راه درست از راه انحرافی، روشن شده است».از نظر اسلام، عقیده‌ای آزاد است که مبتنی بر تفکر باشد. در سیره پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌) نمونه‌هایی از این موارد دیده می‌شود، از جمله بر اثر تبلیغات مهاجران مسلمان مقیم حبشه، یک هیئت تحقیقی از مرکز مسیحیان حبشه وارد مکه شدند و با رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در مسجد، ملاقات کردند.آن‌ها سؤالاتی داشتند و حضرت به آنان پاسخ گفت و ایشان را به دین اسلام دعوت کرد و آیاتی را از قرآن برای آنان تلاوت فرمود.آیات قرآنی، چنان در روحیه آن‌ها تاثیر گذاشت که اشک شوق از دیدگان‌شان سرازیر شد و همگی، نبوت او را تصدیق کردند.

جلسه دوستانه هیئت مزبور با حضرت پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) بر ابوجهل گران آمد و با خشونت گفت: «مردم حبشه، شما را برای تحقیق فرستاده‌اند، قرار نبود از آیین نیاکان خود دست بردارید. گمان نمی‌کنم، مردمی نادان‌تر از شما روی زمین باشند»؛ ولی آن‌ها با گفتاری نرم و مسالمت‌آمیز به ماجرا پایان دادند.در منشور مدینه که برای ساماندهی شهر مدینه به تصویب رسید، رسول اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) آزادی عقیده را در آن برای تمامی اقلیت‌های مذهبی و قبیله‌ای به رسمیت شناخت و همه را در حکم وحده قرار داد.در ماده ۱۸ این منشور آمده است: یهودیان بنی‌ ‌عوف با مسلمانان، متحد و در حکم یک ملت‌اند و هر کدام در آیین خود آزادند. ماده ۱۹ یهودیان مدینه را در حکم قبیله بنی‌ عوف اعلام می‌کند.قراردادهای ذمه‌ بین حکومت نبوی و اقلیت‌های مذهبی، مانند قرارداد ذمه با اهالی نجران و سینا کاملاً آزادی اعتقادی آن‌ها را تامین می‌کرد و خراج هم، یک باج ظالمانه نبود؛ بلکه طبق توافق طرفین قرارداد، در قبال ارائه خدمات حکومتی و تامین امنیت اقلیت‌ها به جای دادن سرباز و مالیات، خراج می‌پرداختند.نمونه بسیار عالی از آزادی عقیده در حکومت نبوی در مذاکره مسیحیان نجران با رسول‌اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) به وقوع پیوست، چون مذاکره طول کشید و زمان برپایی مراسم عبادی مسیحیان فرا رسید، پیغمبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) به آن‌ها اجازه داد مراسم عبادی‌شان را در مسجدالنبی برپا کنند.

.
🔹 آزادی‌ اندیشه و بیان
اسلام، دین‌ اندیشه و تفکر است، در آموزه‌های پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) آزادی‌ اندیشه و بیان از اهمیت والایی برخوردار است. قرآن در این‌باره می‌فرماید: «کسانی که از نعمت عقل و حواس خود بهره نمی‌گیرند و در حکمت آفرینش انسان و جهان تدبر نمی‌کنند، از منظر قرآن کریم گمراه‌تر از چارپایان به شمار می‌آیند.» .رسول اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در این ‌باره می‌فرماید: «یک ساعت تفکر، بهتر از یک شب عبادت است.» 
 قرآن کریم در آیات متعددی به حضرت خاتم انبیاء (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) دستور می‌دهد تا از مخالفان بخواهد برای اثبات ادعای خود دلیل بیاورند: «قل‌ هاتوا برهانکم ان کنتم صادقین.» در سال چهارم هجرت، یهودیان بنی ‌نضیر بر اثر جنایت به پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و مسلمانان، مجبور به ترک وطن شدند، از این رو انصار می‌خواستند به اجبار، پسران و برادران خویش را مسلمان کنند و مانع رفتن آن‌ها بشوند و به آنان می‌گفتند: باید بمانید و مسلمان شوید؛ اما آن‌ها نمی‌پذیرفتند و می‌خواستند با آن‌ها بروند، اینجا بود که آیه شریفه فوق نازل شد که اکراه و اجبار در پذیرش اسلام و ایمان وجود ندارد، چون آن‌ها به رشد رسیده، هدایت را از ضلالت تشخیص می‌دهند.

حضرت پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) به انصار فرمود: «پسران و برادران شما آزادند که یا شما را برگزینند که در این صورت از شمایند و یا آن‌ها را انتخاب کنند که در این صورت از یهودیان‌اند»، ولی آنان با انتخاب یهودیان از پذیرش اسلام سرباز زدند و یهودیان مدینه را ترک کردند.همچنین نقل شده است، روزی شخصی به نام صفان، نزد رسول‌ خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) آمد و درخواست کرد تا اجازه دهد مدت دو ماه در مکه بماند و درباره اسلام تحقیق کند و حقیقت و درستی این دین برایش روشن شود و ایمان بیاورد. پیامبرخدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) فرمود: «من چهار ماه به تو فرصت می‌دهم که آزادانه راه خود را انتخاب کنی.» 
.
🔹 احترام به افکار دیگران
پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) برای افکار و آرای دیگران، احترام قائل بود. آن حضرت در عهدنامه‌ای که در سال دوم هجرت برای مسیحیان نوشت، چنین آمده است: «من عهد می‌کنم کشیش و راهب آنان را تغییر ندهم و تارکان دنیا را از صومعه نرانم و هیچ تحقیری و تحمیلی بر آن‌ها نخواهد شد و همچنین لشکریان ما اراضی آن‌ها را اشغال نخواهند کرد، آن‌هایی که درخواست عدالت کنند، به آن‌ها اعطا خواهد شد....»این امر نشان می‌دهد که آن حضرت، خودکامه نبوند، بلکه از نظریات دیگران هم استفاده می‌کرد؛ چنان ‌که در جنگ بدر بر اساس نظر و رای «حباب بن منذر» عمل کرد و محل استقرار سپاه اسلام را به نقطه‌ای منتقل کرد که حباب پیشنهاد کرده بود.
 همچنین در جنگ احد بنا به پیشنهاد یارانش برای جنگ با مشرکان به خارج از مدینه به منطقه‌ای به نام احد رفتند.

 

📌 برشی از کتاب دین سیاسی ، سیاست دینی

نگرشی در فقه سیاسی، حکومت دینی و سیره سیاسی نبی اکرم صل الله علیه و آله

شیخ محمد سبحانی